تاريخ ترجمه قرآن به فارسي از آغاز تا عصر صفوي

پدیدآوررضا عباسی

تاریخ انتشار1388/01/27

منبع مقاله

share 1028 بازدید
تاريخ ترجمه قرآن به فارسي از آغاز تا عصر صفوي

رضا عباسي
يافتن نام "آذرتاش آذرنوش" در كنار عنوان "تاريخ ترجمه از عربي به فارسي" بر روي جلد اين كتاب، هر علاقه‏مندي را، شوق‏زده، به سوي خود مي‏كشاند و در دلش اميد يافتن پاسخ براي برخي معضلات در اين زمينه را برمي‏انگيزد. چنين اميدواريي بي‏دليل نيست؛ همان‏طور كه بر آگاهان پوشيده نيست، نويسنده اين كتاب از معدود دانشمندان ايراني است كه هم در زبان عربي و هم در زبان فارسي، مراتب كمال را پيموده و به "مقصد" و "مبدأ" در جريان اين "نقل"، يعني نقل از عربي به فارسي احاطه‏اي مثال‏زدني دارد.
متأسفانه در سنت علمي كشورمان اين دو؛ يعني "عربي‏داني" و "فارسي‏داني" گويي باهم نسبت مانعة‏الجمع دارند. حضور يكي قرينه‏اي براي نبود ديگري است و كم‏تر اتفاق مي‏افتد كه چنين سطحي در يك تن جمع شوند. اين در حالي است كه برخلاف چنين واقعيتي، اتفاقاً حقيقت چيز ديگري است. تاريخ تطورات زبان فارسي دري در طول بيش از هزار سال، لازمه تبحر در فارسي را "عربي‏داني" قرارداده است. و بي‏عصاي عربي‏داني ره پيمودن در وادي زبان و ادب فارسي، لنگ لنگان و پاي كشان خواهد بود. زبان كهن و ارجمند فارسي از يك سو ريشه در فرهنگ باستاني ايران دارد و از سوي ديگر با فرهنگ عظيم اسلامي درآميخته است.
بخش عظيمي از فرهنگ و ادب فارسي را ترجمه، آن هم ترجمه از عربي، شكل داده است. زبان فارسي دري همين كه در خود توان تعبير يافت، داستان‏هاي كهن مردم ايران زمين را از پهلوي و كتاب آسماني اسلام، تاريخ، فقه و تفسير و شايد دانش‏هاي ديگر را نيز از عربي به جامه خود درآورد. اين كار از سده چهارم آغاز و تاكنون ادامه دارد.
گويا دغدغه اصلي آذرنوش، در واپسين تحليل، همانا پرداختن به كشاكش‏ها و كشمكش‏هاي زباني - فرهنگي - در فراگيري مفهومش - ميان فارسي و عربي است و از اين رو و به منظور بررسي جلوه‏اي از اين كشاكش‏ها است كه مسأله ترجمه از عربي به فارسي و در محدوده‏اي كوچك‏تر، ترجمه قرآن به فارسي را مورد پژوهش قرار داده است.
فرايند ترجمه چيست و مترجم به هنگام ترجمه چه كار مي‏كند؟ اينها دو سوءال مهم و اوليه در ترجمه‏شناسي‏اند. اين دو سوال در حوزه ترجمه قرآن هم قابل طرح‏اند؛ اين گونه كه: فرايند ترجمه قرآن چيست و مترجم قرآن در اين مسير چه كار مي‏كند؟ نويسنده كتاب اگرچه سوءال نخست را به طور مستقيم پاسخ نمي‏دهد، گويي كه آن را خارج از موضوع كتاب مي‏داند، اما سوءال دوم را در محدوده زماني بين نيمه سده چهارم تا عصر صفوي به روشني پاسخ مي‏گويد. وي با رويكردي زبان‏شناسانه - روان‏شناسانه، از كشاكش‏ها و فراز و فرودهاي تاريخ ترجمه قرآن به فارسي - كه هم در عالم ذهن و زبان مترجم و هم در بستر تاريخي اين جريان رخ مي‏دهد - پرده برداشته، "چگونگي" و " چرايي "برهه‏هاي نخستين و مياني آن را نمايانده است.
آذرنوش در بررسي خود به اين پديده بسيار جالب دست يافته كه مترجمان هنگام ترجمه قرآن، دست و پا بسته، عاجز و بيم زده كاري جز واژه گزيني انجام نداده‏اند. اما، هم آنها، در فضاي باز ترجمه تفسير به ويژه ترجمه مربوط به داستان‏هاي قرآن، اندكي آرامش مي‏يابند، گستاخ مي‏شوند و ترجمه‏هايي عرضه مي‏كنند كه هنوز هم مايه رشك ديگر مترجمان‏اند.
اين كتاب از دو بخش شكل يافته است؛ در بخش نخست، تعداد 22 ترجمه و تفسير، به ترتيب تاريخ تقريبي، مورد بررسي قرار گرفته است. در هر مورد، نخست نثر كتاب به‏طور مستقل و از ديد زبان‏شناسي تاريخي بررسي شده است. سپس با كهن‏ترين ترجمه موجود قرآن سنجيده شده و مقدار دوري يا نزديكي آن به ديگر ترجمه‏ها معين شده است. از هر ترجمه نمونه‏اي برگزيده شده است كه به انجام اين مقايسه كمك كند.
در بخش دوم نيز مقايسه‏اي ميان ترجمه‏ها صورت گرفته است، مقايسه همان ترجمه‏ها كه در بخش نخست از آنها سخن به ميان آمد، اما اين بار با عنوان "نمونه ترجمه از موارد خاص قرآني و سنجش ميان ترجمه‏ها". نوع مقايسه‏اي كه در بخش اول صورت گرفت نويسنده را از دو كار باز مي‏داشت: نخست، مانع انجام مقايسه‏اي جامع كه در آن همه ترجمه‏ها با هم سنجيده شوند و در مرحله بعد نيز مانع بررسي نمونه‏هاي دشوار و پيچيده ترجمه از عربي به فارسي مي‏شد. مترجم از آنجا كه معتقد است در زبان عربي انبوهي تركيب و ساختار وجود دارد كه خاص اقوام سامي است مانند قيدها، لذا بيشتر بر چنين نمونه‏هايي دست گذاشته و آنها را مورد بررسي قرار داده است. اين نحوه مقايسه هم با يك دشواري جدي مواجه است؛ ترجمه‏هاي كهن موجود اغلب ناقص‏اند و هريك تنها قسمت‏هايي از قرآن را دربردارند. پس امكان مقايسه نمونه‏هايي واحد در بين همه ترجمه‏ها از دست مي‏رود. وي براي حل اين دشواري راه‏حلي انديشيده است؛ ايشان در مواردي كه مثال مورد بررسي در ترجمه‏اي افتاده است از طريق بررسي مضمون نحوي مشابه امكان مقايسه را فراهم آورده است.
در اين كتاب از يك سو بر نقش ترجمه‏هاي قرآن در باروري و پويايي و حفظ واژگان اصيل فارسي به ويژه در حوزه دين، معنويت و تعقل استدلال شده است و از سوي ديگر تاثير ناخوشايند ترجمه‏ها بر جنبه‏هاي دستوري زبان فارسي نيز مورد اشاره قرار گرفته است.
در سنت ترجمه‏هاي كهن فارسي، به تقليد از ترجمه رسمي، در كار معادل‏يابي، زير هر كلمه از قرآن كلمه فارسي نهادند. اين الفاظ كه البته به نظم دستور زبان فارسي تن نداده بودند، بارها و بارها تكرار شدند و در نهايت انبوهي الگوهاي عربي خالص به زبان ايرانيان نفوذ كرد. در اين ميان نتيجه كار مترجمان بخارا كه "ترجمه رسمي" از آنان است، در كار واژه‏گزيني درخشان است. با كمال شگفتي مي‏بينيم در ترجمه رسمي كم‏تر كلمه‏اي يافت مي‏شود كه برايش معادل فارسي استواري برگزيده نشده باشد، به گونه‏اي بنابر برآورد نويسنده كتاب، تنها چهار درصد از كلمات اين ترجمه عربي است. در اين كتاب مي‏بينيم كه ترجمه قرآن در نخستين گامش، از نظر واژگان كاملاً فارسي، اصيل و در مقابل، از نظر دستوري به شدت غيردستوري و عربي‏زده است. در ادامه، اين دو، يعني واژگان و دستور، مسيري خلاف جهت يكديگر مي‏پيمايند. هرچه جلوتر مي‏رويم درصد عربي‏زدگي در سطح واژگان سير صعودي و در مقابل در سطح دستوري سير نزولي مي‏گيرد. البته اين پديده در قسمت مربوط به ترجمه قرآن با ترجمه توضيحات تفسيري يكسان نيست. در حالي كه عربي‏زدگي، از نظر واژگان، در توضيحات به سرعت رو به فزوني است، رشد آن در ترجمه قرآن سرعت كم‏تري دارد و اين خود پديده ديگري است كه حكايت از روان‏شناسي مترجمان مسلمان ايران دارد. در مورد روند دستوري‏شدن نيز به همين قياس بين ترجمه قرآن و ترجمه تفسير تفاوت وجود دارد؛ يعني سرعت دستوري‏شدن ترجمه توضيحات تفسيري بسيار بيشتر است.
از مهم‏ترين دستاوردهاي اين تحقيق كه شايد محقق آن را در حين كار فراچنگ آورده و او را نيز چو ما شگفت‏زده كرده است، اين نكته است كه بسياري از ترجمه‏ها و تفاسير كهن فارسي كه تاكنون به عنوان آثاري مستقل پنداشته مي‏شده‏اند، چيزي جز رواياتي از ترجمه رسمي نيستند و بسياري ديگر نيز به شدت تحت تأثير آن و در حوزه نفوذ و تاثير آن هستند.
نويسنده بارها ترجمه‏ها و تفاسيري را كه ادعا مي‏شده متعلق به سده چهارم است. به صورت تقريبي، 100 تا 200 سال ديرتر تاريخ‏گذاري كرده است. وي واژگان و نيز ساختار دستوري ترجمه‏ها را مورد بررسي قرار داده و از طريق نشان دادن جايگاه هر ترجمه روي دو محوري كه پيش‏تر از آن سخن رفت نظر خود را به اثبات رسانده است. به ويژه با توجه به نقطه آغاز اين دو محور، يعني ترجمه رسمي، از نظر زماني مشخص و مورَّخ است.
ترجمه و تفسير موسوم به "رسمي"، مانند بيشتر آثار كهن باقي مانده، متأسفانه از دست تطاول ناسخان غير امين در امان نمانده است. تأسف آنگاه بيشتر مي‏شود كه مي‏بينيم اين دست درازي‏ها نسبت به آثار معروف‏تر و متداول‏تر به اوج خود مي‏رسيده است و متأسفانه در مورد كتاب مورد نظر نيز چنين اتفاقي افتاده است. اين مسأله به گونه‏اي است كه بسياري محققان را متقاعد كرده كه بازشناسي و چاپ انتقادي اين ترجمه ميسور نيست. اما نظر نويسنده اين كتاب غير از اين است. وي براساس يافته‏هايش در اين كتاب مبني بر اين كه بسياري از ترجمه‏هاي كهن موجود، نسخه‏هايي از همين ترجمه رسمي‏اند - و گويي هم ايشان به اين دليل ترجمه را رسمي عنوان كرده‏اند كه علاوه بر به همراه داشتن فتواي علماي ماوراءالنهر مبني بر جواز ترجمه و دستور رسمي امير ساماني بر انجام آن، تأثيري بي‏بديل بر آثار پس از خود داشته و در زمان خود و بعدها از رواج و تداولي بي‏نظير برخودار بوده است - به اين نتيجه رسيده است كه وجود اين نسخه بدل‏هاي فراوان امكان بازيابي و چاپ علمي آن را لااقل تا حدود زيادي فراهم مي‏آورد. البته اين كار كه از بزرگ‏ترين خدمات به زبان فارسي است و در واقع بازيابي بخش مهمي از واژگان ديني - معرفتي زبان فارسي است، نياز به اين دارد كه مجموعه‏اي با توان و امكانات كافي انجام آن را وجهه همت خويش سازند و در اين زمينه نهادهايي رسمي همچون گلستان قرآن مي‏توانند پيشقدم باشند.
در انتها به توضيح نكته‏اي مي‏پردازم كه شايد بهتر بود پيش از اين آن را آشكار مي‏كردم، در اين كتاب ترجمه و تفسير رسمي همان است كه به ترجمه تفسير طبري نامبردار است. نويسنده معتقد است كه اين ترجمه موسوم به ترجمه تفسير طبري به هيچ وجه ترجمه تفسير طبري نيست. وي براي بازنمودن اين موضوع در جاي‏جاي دو متن فارسي و عربي به جست و جو پرداخته است. حاصل بررسي‏ها نشان مي‏دهد كه چه در روساخت و چه در ژرف‏ساخت اين دو كتاب هيچ مايه مشتركي يافت نمي‏شود. در سراسر كتاب فارسي هيچ عبارتي يافت نمي‏شود كه بتوان آن را ترجمه عبارتي از تفسير طبري دانست و اما اين كه با اين وجود چرا اين كتاب چنين شهرتي يافته است ناشي از تلقي غلط از معناي متداول ترجمه در قرن چهارم هجري دارد. نويسنده اين مسأله را به تفصيل در صفحات 53 تا 62 مورد موشكافي قرار داده است.

مقالات مشابه

ترجمه پذيري قرآن كريم

نام نشریهبینات

نام نویسندهپروین بهارزاده