قرآن و عدالت اقتصادی

پدیدآورخلیل منصوری

تاریخ انتشار1388/01/27

منبع مقاله

share 1972 بازدید
قرآن و عدالت اقتصادی

عدل به عنوان يكى از اصول بنيادين اسلام، مفهومى است كه در ابعاد گوناگون خود را نشان مى دهد. گنجاندن عدل الهى در اصول دين، نگرش اسلام و قرآن و جايگاه ارزشى عدل را مى نماياند. موضوع عدالت، طلب و دفاع از آن به عنوان يك اصل مهم دينى و به نصّ قرآن كريم يگانه هدف اجتماعى پيامبران الهى و كتاب هاى آسمانى است; و راز نزول «كتاب» و «ميزان» تحقق يافتن همين هدف بسيار مهم است; و هر كس به واقع پيرو دين باشد، بايد در راه ايجاد عدالت به هرگونه كه مى تواند، بكوشد.
خداوند مى فرمايد: «لقد ارسلنا رسلنا بالبينات وأنزلنا معهم الكتاب والميزان ليقوم الناس بالقسط وأنزلنا الحديد فيه بأس شديد ومنافع للناس»[1] به راستى ما پيامبران خود را با دلايل آشكار روانه كرديم و با آنان كتاب و ترازو را فرود آورديم تا مردم خود به قسط و عدالت قيام كنند و آن را برپا دارند و براى اجراى آن آهن را نيز فرود آورديم كه سخت و استوار است و مى توان از آن بهره برد، چه براى دفاع و گرفتن حق و چه براى سودها و منافع ديگرى كه در آن براى مردمان است.
بنابراين غرض از بعثت و فرستادن پيامبران و كتاب هاى آسمانى اين بود كه مردم را به عدالت عادت دهند و حقوق آنان را به ايشان بشناسانند تا خود مردم به اقامه عدالت و گرفتن حقوق خويش اقدام كنند; و آهن را فرستاد تا بندگان در دفاع از اجتماع صالح و بسط عدالت و كلمه حق از آن بهره گيرند.[2]
قرآن براى پيامبران اهداف متعددى را ذكر مى كند; اين اهداف، ابعاد متعدد زندگى انسان را در بر مى گيرد، و هدف هاى فرهنگى، اخلاقى، سياسى، اجتماعى و اقتصادى را شامل مى شود. چنانچه در سوره جمعه مى فرمايد: «هو الذى بعث فى الاميين رسولاً منهم يتلوا عليهم آياته ويزكيهم ويعلمهم الكتاب والحكمة»[3] او كسى است كه از ميان مردم درس نخوانده پيامبرى فرستاد تا آياتش را بر آنها بخواند و آنان را تزكيه كند و كتاب و حكمت بياموزد.
و يا مى فرمايد: «ويضع عنهم أصرهم والاغلال التى كانت عليهم»[4] پيامبر آمد تا بارهاى سنگين را از دوش آنان بردارد و غل و زنجيرهايى كه بر دست و پا و گردنشان بود، بشكند، و خود آن حضرت به عنوان فرستاده الهى هدف از بعثت خويش را تكميل ارزشهاى اخلاقى مى داند[5] «بعثت لأتمم مكارم الأخلاق».
و در اين جا قرآن هدف ديگرى را مطرح مى سازد كه به نظر جامع و كامل مى نمايد; چون عدل و قسط، قرار دادن هر چيز در سر جاى خود است; پس استفاده درست از هر چيزى عين عدل و قسط است كه هدف بعثت واقع شده است و اين گونه نيست كه تنها به مسأله عدالت اقتصادى بسنده كرده باشد.
مطرح شدن «ميزان» نيز دليل بر آن نيست كه بُعد اقتصادى مسأله بر ديگر ابعاد مى چربد، بلكه از آن جايى كه براى هر چيزى تراز و معيار و ميزان سنجش است تا درست به كار رود، مفهوم ميزان يك مفهوم عام است كه در بر گيرنده همه ابعاد اقتصادى، سياسى، فرهنگى و اخلاقى و حتى نظامى است.حركت در مدار عدل نيازمند ميزان و معيار است كه خداوند با فرو فرستادن ميزان آن را بيان مى دارد. شاخصه هاى عدالت در هر چيزى نيازمند آن است كه پس از مطرح شدن ارزيابى و سنجش شود، در قيامت كه «ميزان» نهاده مى شود، مفهوم خاصى است كه بيانگر «عدل» خداست نه ارزيابى و سنجش وزنى چيزى.
بنابراين مفهوم قسط و ميزان يك مفهوم عام و فراگيرى است كه همه ابعاد زندگى انسانى را در بر مى گيرد. از اين رو مى توان گفت كه هدف همه پيامبران بيان حقايق و عدل و مشخص كردن ميزان بود تا مردم خود با آگاهى از حقوق خويش و داشتن معيار و ميزان اقدام به اجرا و اقامه عدل و قسط همه سويه در همه ابعاد نمايند و در اين راه از آهن و شدت آن برخوردار گردند و در كارزارهاى عليه نابرابرى هاى فرهنگى، سياسى، اجتماعى و اقتصادى از آن بهره گيرند.
نكته جالب ديگر در جمله «ليقوم الناس بالقسط» اين است كه از «خود جوشى مردم» سخن مى گويد; و نمى فرمايد: هدف اين بوده كه پيامبران انسان ها را وادار به اقامه و برپايى قسط و عدالت نمايند، بلكه مى گويد: هدف اين بوده است كه مردم خود به عنوان مجريان قسط و عدل به پا خيزند و آن را به اجرا درآورند. يعنى مردم بايد برپايه تعاليم پيامبران آن چنان ساخته شوند كه خود مجرى عدالت گردند و اين راه را با پاى خويش بپويند.
و از آن جايى كه به هر حال در يك جامعه انسانى هر قدر سطح اخلاق، اعتقاد و تقوا بالا باشد، باز افرادى پيدا مى شوند كه سر به طغيان و گردنكشى و تكاثرطلبى بر دارند و مانع اجراى قسط و عدل شوند، لذا در ادامه آيه مى فرمايد: ما آهن را نازل كرديم كه در آن قوت شديدى است. اين قوت و قدرت براى اين است كه «مردم» از آن بهره گيرند و در برابر قاسطين و تكاثر گرايان و مستكبران، از فرعونيان و قارونيان و بلعميان (بلعم باعورا) عناصر سه گانه زر و زور تزوير بايستدند، در روايتى از امير المؤمنان(ع) در تفسير اين آيه نقل شده كه فرمود: يعنى السلاح و غير ذلك[6] منظور اسلحه و مانند آن است[7]
اين آيه ترسيم گويايى از ديدگاه اسلام و قرآن در زمينه تعليم، ترتيب، گسترش عدل و داد و اجراى قسط در جامعه انسانى اسلامى است.
نخست از «بينات» و دلايل روشن و «كتب آسمانى» و «معيار سنجش ارزشها» و «بيان احكام و قوانين» كمك مى گيرد تا پايه هاى انقلاب و دگرگونى فكرى و فرهنگى را بنا گذارد و از عقل و منطق بهره مى جويد تا بينش عقلانى را حاكم سازد.
اما اگر در هر صورتى و به هر علتى ـ اين ها مؤثر نيفتاد و كار به بن بست كشيد و زورمندان قلدرى پيدا شدند كه نه در برابر بينات سر تسليم فرود آوردند و نه براى كتاب و ميزان ارزشى قايل شدند; در اين جا نوبت به «حديد» كه در آن «بأس شديد» است مى رسد تا با سلاح آهنين بر مغز اين گردنكشان بكوبند تا در برابر قسط و عدل تسليم شوند. مردم در اين راه نبايد كوتاهى كنند بلكه بايد انقلاب و قيام و نهضت داشته باشند و در راستاى عدل و قسط قيام كنند; چنان چه اسوه و الگوى مسلمانان، پيامبر اكرم(ص) مى فرمايد: بعثت بالسيف بين يدى الساعة حتى يعبد الله وحده لا شريك له وجعل رزقى تحت ظل رمحى[8] من در آستانه رستاخيز مبعوث به شمشير شده ام تا مردمان خداى يگانه را پرستش كنند و روزى من در سايه نيزه من است.
پس مؤمن موظف است تا در مقابل گروه قاسط و عدالت خوران و قسط گريزان با اسلحه بايستد و حق خود را بستاند; و در اين حالت است كه امام باقر(ع) مى فرمايد: الخير كلّه فى السيف وتحت السيف وفى ظل السيف[9] همه خوبى ها در شمشير و زير شمشير و در پايه شمشير است; زيرا اهل زر و زور و تزوير هرگز به نرمى و تسامح و مدارا به راه نمى آيند و دست از ظلم و ستم و بى عدالتى نمى شوشيند.
بنابراين چنان چه رهبران الهى در يك دست كتاب آسمانى براى آگاهى و بينش دادن به حقوق مردم و در دست ديگر شمشير براى تحقق و اجراى حقوق ايشان و دفاع از حق به دست مى گرفتند مؤمنان نيز بايد چنين كنند تا حق خويش را از اصحاب سه گانه زر و زور و تزوير بستانند. چون اصولاً آنان زورگويانى هستند كه تسليم منطق نمى شوند و به حق گردن نمى نهند.
اصل بنيادين «عدالت» به عنوان ركن بنيادين و هدف والاى قرآنى، اصلى است كه هيچ مسلمانى نمى تواند نسبت به آن بى تفاوت باشد و براى زنده كردن آن نكوشد و مردم را در جهت طلب آن و قيام براى آن آگاه نسازد.
بنابراين گفتن، نوشتن و طلب عدالت و ايجاد آگاهى در مردم درباره آن و شناساندن دو ضد ويرانگر بنيادهاى عدالت يعنى تكاثر و فقر و مبارزه با آن دو، و جانبدارى قاطع از تعديل مالكيت ها و توزيع عادلانه امكانات و ثروت در ميان مردم و نظارت بر بازارها و نرخ ها و جلوگيرى از تورم و احتكار و نفى ستم هاى اقتصادى، به منظور تحقق عدالت و بازگشت به دين خدا، يك تكليف شرعى است، بلكه مى توان آن را به عنوان هدف و تكليف اصلى و واجب بنيادين كه مايه حيات ديگر تكاليف و احكام الهى است، برشمرد، چنانچه معصوم (ع) مى فرمايد: العدل حياة الأحكام[10].
مبارزه با قاسطين و طلب و اقامه عدالت تكليفى است كه هيچ مسلمانى نمى تواند درباره آن از خود كوتاهى نشان دهد. اهميت آن به حدّى است كه موجب سعادت دنيا و آخرت فرد و جامعه است، چنانچه ترك آن موجب شقاوت فرد و جامعه و خروج مسلمانان از دين مى گردد. مبارزه جدى، قاطع و هماره با دو معضل و غده سرطانى تكاثر و فقر، باعث اصلى سامان يافتن جامعه ايمانى و بقاى اسلام و مسلمانى است، چون جامعه تنها با عدالت احيا مى شود و دين و احكام دين تنها از راه ايجاد عدالت ترويج مى گردد و زنده مى ماند. اگر عدالت تحقق نيابد، نه دين ترويج مى شود و نه جامعه اى مى ماند.
اين وظيفه بزرگ براى عموم مسلمانان است كه هيچ كس نمى تواند در آن سستى، تعلل و اهمال روا دارد; ولى دو دسته هستند كه نسبت به قضاياى انسانى، مصالح و مفاسد اجتماعى و عدالت معاشى و بسامانى و نابسامانى اوضاع مردم و جامعه، مسؤوليتى بيشتر و سنگين تر دارند، بلكه صلاح و فساد جامعه دينى و همه امور اجتماع به عملكرد و موضع گيرى ايشان بستگى دارد: 1) عالمان دينى 2) مسئولان و كارگزاران حكومتى.
پيامبر اكرم(ص) مى فرمايد: صنفان من أمّتى اذا صلحا صلحت أمّتى واذا فسدا فسدت امّتى. قيل يا رسول الله! ومَن هما؟ قال: الفقهاء والأمراء[11].
دو دسته از مسلمانان و امت من هرگاه درست شوند، مسلمانان درست مى شوند و امت و جامعه به صلاح مى رسند و هرگاه فاسد شوند امت و جامعه فاسد مى شوند. گفتند: اى پيامبر خدا! اين دو دسته كيانند؟ فرمود: عالمان و حاكمان.
از مهم ترين نشانه هاى صلاح عالمان، عمل كردن به پيمان الهى است. همان پيمانى كه خداوند از آنان خواسته است تا با ستم ها و ظلم ها بستيزند و با بيدادهاى مالى و اقتصادى مقابله نمايند و در برابر تفاوت هاى فاحش و داشتن هاى بسيار و نداشتن هاى سقوط آور و شقاوت بار بر آشوبند و براى برانداختن اوضاع ضد عدالت استفاده كنند: أن لا يُقارّوا على كظّة ظالم ولا شعب مظلوم[12]. از ديدگاه امير مؤمان اصلاحات جز در سايه عدالت در حق ملت امكان پذير نيست. كسانى كه با حركت هاى عدالت خواهانه ميانه اى ندارند و براى عدالت همه سويه تلاش نمى كنند، نمى توانند خود را اصلاح طلب بدانند، اصولاً ملّت و جامعه به عدالت اصلاح مى شود و اصلاح حوزه عمومى جز به اقامه عدالت از سوى حوزه خصوصى امكان پذير نيست: الرعيةُ لا يُصلحها الا العدل چون اصلاح اجتماعى نيز با حضور ظلم و ستم، فقر و محروميت، استثمار، بهره كشى و تكاثرطلبى سازگار نيست; ظلم و بيداد در همه جنبه هاى سياسى، اجتماعى، قضاياى و اقتصادى، با اصلاحات سازگارى ندارد.

پی نوشت ها:

[1] ـ حديد، آيه 25 .
[2] ـ ر.ك: الميزان، ج 19، ص 300 ترجمه فارسى.
[3] ـ جمعه، آيه 2 .
[4] ـ اعراف / 157 .
[5] ـ بحار الانوار، ج 71، ص 373 .
[6] ـ نور الثقلين، ج 5، ص 250 .
[7] ـ ر.ك: نمونه، ج 23، ص 372 .
[8] ـ تفسير مراغى، ج 27، ص 183 .
[9] ـ فروع كافى، ج 5، ص 8 .
[10] ـ غرر الحكم،
[11] ـ خصال، ج 1، ص 37 .
[12] ـ نهج البلاغه