جلوه هایی از حیات علمی علامه شعرانی

پدیدآورحسن حسن‌زاده آملی

نشریهمجله نور علم

شماره نشریه50_51

تاریخ انتشار1390/01/15

منبع مقاله

share 1266 بازدید
جلوه هایی از حیات علمی علامه شعرانی

حسن حسن‏زادهء آملی

حضرت استاد فرزانه آیت اللّه حسن‏زاده آملی طی گفتگویی، گوشه‏هایی از حیات علمی حضرت آیت اللّه علامه شعرانی را بازگفتند که ملاحظه می‏کنید،
بسم اللّه الرحمن الرحیم
امر فرمودید که دربارهء فرموده‏های مرحوم آیت اللّه علاّمه حاج میرزا ابو الحسن‏ شعرانی رضوان اللّه علیه عرایضی تقدیم دارم.بنده به امتثال امر مبارک شما بالفعل بعضی از مطالبی را که یادداشت کرده‏ام به محضر شریف شما ارائه می‏دهم.و باز
لعلّ‏ اللّه یحدث بعد ذلک امرا
*اگر مجالسی پیش آمد شاید بتوانیم خوشه‏های بسیاری از خرمن فیض و افاضات و افادات آن بزرگوار را تقدیم بداریم،انشاء اللّه تعالی. حقیقت این است که این بزرگ علم و عمل،آنقدر نوشته دارد که اگر در یک‏ مجموعه‏ای جمع‏آوری بشود،دائرة المعارفی خواهد شد.همه هم تحقیق،همه‏ معرفت،بیان اسرار آیات و روایات و اشارات به فرموده‏های مشایخ علمی در علوم‏ و فنون متعدد مانند:فقه،اصول،ادبیات،طب،آیات و روایات،نکات تاریخی، ریاضیات،هیئت،فلکیّات،تفسیر و شعب علوم دیگر.
حالا ما در پی جمع‏آوری آثار قلمی آن بزرگوار هستیم خیلیها را هم‏ جمع‏آوری کردیم،داریم تنظیم می‏کنیم و ترتیب می‏دهیم.
امیدواریم که انشاء اللّه سر و صورت گرفته حضور شریف شما تقدیم بداریم‏ انشاء اللّه تعالی.الآن نکاتی که خیلی قابل توجه است عرضه می‏داریم.
تدریس مجموع البیان
ما یکی از برکاتی که در مخضر مبارکشان داشتیم این بود که به توفیقات الهی،یک‏ دوره تفسیر مجمع البیان را،خود کتاب را خواندیم-با لغت و قرائت و اعراب و حجّت،همه و همه-که بیش از دو سال طول کشید.
تفسیر منسوب به امام حسن عسکری علیه السلام
وقتی مجمع البیان تمام شد و تفسیر سوره
قل أعوذ بربّ النّاس
به پایان رسید. ایشان هشدار داد،فرمود:ببین آقا تفسیر تمام شد و جناب طبرسی که امین‏ الاسلام طبرسی است و تفسیر مجمع البیان-که خود ایشان در ابتدای مجمع‏ دربارهء آن فرموده‏اند:هو القدوة أستضی‏ء بأنواره و أطأ
موقع آثاره(ج 1،ص 10).از این همه مفسّرین و کتب تفسیر نقل کرد، اما از تفسیر منسوب به امام حسن عسکری(ع)چیزی نقل نکرد. به بنده فرمودند که ببین نشد حتی یک جا از تفسیر امام حسن عسکری(ع)که‏ الآن در دست ماست و چاپ کرده‏اند چیزی نقل کنند.بعد فرمودند:حق با جناب‏ طبرسی است.نمی‏شود تفسیر را از آن جناب دانست و اگر تفسیر آن بزرگوار بود و تفسیر معتبری بود،امین الاسلام طبرسی در مجمع از آن جناب نقا می‏کرد ما هم‏ این فرموده را به عنوان یک کلمه در یکی از آن کتابهایمان که بعد از هزار و یک نکته‏ در دست تألیف داریم به اسم هزار و یک کلمه آوردیم.
فرمایش ایشان که خیلی خلاصه در آخر مچمع-که به تححیح و تحشیه‏ ایشان به چاپ رسیده است-آمده،این است:و لم ینقل اامصنّف عن التّفسیر المنسوب إلی العسکری(ع)
این یکی از نکات علمی جناب ایشان بود که دربارهء تفسیر مجمع البیان،فرموده‏اند.
نزول دفعی و تدریجی قرآن
حرف دیگری دربارهء تفسیر مجمع داشتند که آن حرف خیلی در أثناء تفسیر پیش‏ می‏آمد اینکه مرحوم طبرسی به این نکته خیلی توجه داشت که قرآن یک انزال‏ داشته و یک تنزیل.انزالی و تنزیلی دو حساب جداست و جهت انزال و تنزیل این‏ است که تنزیل تدریجی است.نزول تدریجی را می‏گویند«تنزیل»و«انزال»دفعی‏ است.هر کجا«نزّل»آمده برای تنزیل و تدریج است و هر جا انزال آمده برای نزول‏ دفعی و یکبارگی است.آقایان اهل عرفان مثلا قیصری در شرح فصوص و محی‏ الدّین عربی،قرآن را به این عناویناسم می‏برند:گاهی می‏گویند کشف تام‏ محمّدی(ص)،گاهی می‏گویند کشف اتمّ محمّدی(ص)،این کشف تام و کشف اتم به این معناست که قرآن به قلب مبارک جناب رسول اللّه(ص) نازل شده است که‏ انّا انزلناه فی لیلة القدر 2.

لیلة القدر

حالا بحثی باز دربارهء لیلة القدر که البته درست است که در همین شب بود،امّا عمده آن شب واقعی را که آقایان ارباب معقول و حکمای متألّه الهیّه می‏فرمایند: این بنیه محمّدی(ص)بود که گرفته است.باید راجع به این شبهای در طول هم‏ نظر داشت،توجه داشت.من وقتی راجع به لیلة القدر مشغول مطالعه بودم،روایات را جمع‏آوری می‏کردم و حقّا خسته شدم،حرف برای من بخوبی پیاده نشد،همهء روایات‏ را جستجو کردیم،جمع‏آوری کردیم،و دسته‏بندی کردیم.بالأخره ملتجی شدم‏ به حضرت استاد بزرگوارمان مرحوم آیت اللّه شیخ محمّد تقی آملی رضوان اللّه علیه‏ به ایشان عرض کردم:آقا جان روایات لیلة القدر را من در نیافتم و ماندم و بر من‏ معلوم نشد.
إنّا انزلناه فی لیلة القدر
خوب این شب سایه زمین است.زمین دور می‏زند،این سایه زمین است.خود سایه چه خصوصیتی دارد برای‏ دیشب و امروز؟باید خود گیرنده،خود شخص،خود انسانی که این شب را احیاء کرده،در نظر گرفت.برای او این برهه از زمان سایه که الآن خودش دور می‏زند این چطور بهتر از هزار ماه است؟البته این بحث خیلی دامنه دار است.ما در پیرامون این بحث الحمد للّه ربّ العالمین کتاب انسان و قرآن را نوشتیم که محور آن،لبّ و روح و جانش این مطلب است.و سرمایهء ما هم در آن کتاب-حق‏ بزرگواران خودم را ضایع نکنیم-دو کلمه است،یک کلمه را آقای قزوینی به ما محبت‏ فرمود،یک کلمه را آقای آملی(جناب آقا شیخ محمّد تقی آملی)و این دو کلمه ما را وادار کرد که کتاب انسان و قرآن را نوشتیم و خوب چیزی هم نوشتیم:چون مایه‏ و سرمایهء خوبی و اشاره خوبی این دو بزرگوار به ما فرمودند که نقل کردیم، بخصوص مرحوم آقای قزوینی در این‏باره مقالهء موجزی دارد که ما خود آن مقاله را آنجا نقل کردیم.
اجمالا بنده که این عرائض را به حضور جناب آقای آملی عرض کردم‏ ایشان به من فرمود:درآن روایتی که حضرت امام صادق،جده‏اش فاطمهء زهرا علیهما السلام را لیلة القدر خوانده تأمّل کن.و عجبا که ما این همه روایات را جمع‏آوری کردیم اما به این روایت برخورد نکردیم که حضرت فاطمه زهرا(س)لیلة القدر است.حدود دو سال بود که راجع به این روایات زحمت می‏کشیدم و جمع‏آوری می‏کردم ولی به این روایت برخورد نکرده بودم.من همانجا در وحضر ایشان مجذوب این حرف واقع شدم.بهد از چند لحظه سکوت و جلوس،اجازه‏ مرخصی خواستم و در آمدم،دیدم که حال خیلی خوشی دارم و پیش خودم ابتدا چنین تعبیر کردم که بله فاطمهء زهراء (س)لیلة القدر باشد برای اینکه‏ امام،قرآن ناطق است،یازده قرآن ناطق از این لیلة القدر در یک لیلة القدر نازل شده.حرف فوق،برداشتی است که ابتدا داشتم-این خودش یک‏ برداشتی بود-و لکن رفتیم حدیث را پیدا کردیم که خوشبختانه حدیث در تفسیر فرات کوفی هست و آن را در انسان و قرآن آوردیم و پیرامون آن حرف زدیم که یک‏ شعبهء بحث باید راجع به لیلة القدر پیش بیاید و خود فاطمهء زهرا لیلة القدر است. و مراد ازانّا انزلناه فی لیلة القدر
،قرآن انزالی و یک‏بارگی است بعد تنزیلا 23 سال‏ این قرآن نازل شده،23 سال به تدریج و تنزیل.
بعد که خدمت علاّمه طباطبائی رضوان اللّه علیه هم تشرّف حاصل کردیم‏ وقتی حضور شریف ایشان مطلب را عنوان کردم دیدم ایشان هم همراه است که چه‏ منافاتی دارد انسانی به صورت انزالی،دفعی،حقایقی را بگیرد و روی عالم‏ روحانیت و عصمت خودش،وابستگی‏اش به ملکوت عالم(انسان کامل است، خلیفة اللّه است،جامع اسماء و صفات الهی است روی مصالحی این نشئهء مادی طبیعی پیش آمد)آنچه را که یک‏باره گرفته پیاده کند،آیات را پیاده کند. مطابق وقت و مصلحت،و بشود تنزیلی.انزال و تنزیل-قرآن انزالی و قرآن تنزیلی‏ -یک قرآن است اما گرفتن انزالی و پیاده کردن تنزیلی.بعد فرمایش علاّمه طباطبائی هم موافق با آن بود که مرحوم آقای شعرانی رضوان اللّه علیه و اساتید دیگرمان افاده‏ میفرمودند.در تفسیر مجمع البیان این نکته را باید نظر داشت.من برخورد کردم به‏ بعضی از آقایان روحانیون،دیدم ایشان توجه ندارند به این نکته و اعتراض به‏ مرحوم طبرسی دارند که ایشان چرا در مجمع البیان در ربط سوره‏ای به سورهء دیگر،وقتی‏ که می‏خواهد سوره بعد را تفسیر بکند در ربط دو تا سوره می‏گوید مثلا لمّا کان‏ حق تعالی
در آن سوره اینطور فرمود بعد دنبالش این طور.بعد آقای روحانی را دیدم که می‏فرماید که لمّا کان آن سورهء قبلی بعد از این سوره نازل شده،نمی‏شود که شما سوره بعد را مترتب بر سوره قبل بدانید بفرمایید:لمّا کان آن سورهء قبلی‏ اینطور بود خداوند این سوره بعدی را نازل کرد.این اعتراض را بر مرحوم طبرسی داشت،بر ظاهر فرمایشش.خیلی هم پیش آمده،تنها این آقا نبود که توجّه نداشت.مرحوم‏ طبرسی«لمّا»هایی را که در ترتیب سور می‏گوید مربوط به قرآن انزالی است،آن‏ قرآنی که پیغمبر اکرم(ص)یک‏بارگی گرفت این چنین بود،به نظم بود،به این‏ ترتیب بود.و مطابق آن نظر و ترتیب،همین است که پیاده شده در خارج.و لذا جناب رسول اللّه اجازه نداد که قرآن را مطابق تنزیل ترتیب بدهند.وقتی آیه‏ای نازل‏ می‏شد،می‏فرمود:این آیه را در فلان جای فلان سوره قرار بدهید.تا مطابق با آن‏ انزال واقعیتش-قرآن انسجامی دارد،ترتیبی دارد،روشی دارد،اسلوبی دارد-و مطابق واقعیتش باشد.این نکته را که جناب طبرسی در مجمع آورده‏ لمّاهایی که گاهی در ترتیب آیات و سور بیان می‏فرماید،مربوط به آن جهت انزالی‏ قرآن است نه مربوط به جهت تنزیلش این موضوع و نکته در تفسیر مجمع خیلی‏ اهمیت دارد.

عدم تحریف

عرضم این است که وقتی این‏گونه فرمایشات در تفسیر مجمع،پیش می‏آمد مرحوم‏ استاد شعرانی توجّه می‏داد،می‏فرمود که ببین آقا قرآن تحریف نشده،بین مرحوم‏ طبرسی چه می‏فرماید،سید مرتضی و مفید،بزرگان دیگر.اگر کسی به امامیه اسناد بدهد تحریف را،تحریف قرآن را،افترا زده به امامیه.این را بزرگان دین ما جناب طبرسی،مفید و سید مرتضی همه فرموده‏اند.مرحوم شعرانی رضوان اللّه علیه راجع‏ به عدم تحریف قرآن تأکید کرده که این قرآن همان قرآن است که بر پیامبر اکرم(ص)نازل شده است.سوره‏هایش به همین ترتیب،آیاتش به همین ترتیب، اولش حمد است،آخرش سورهء ناس است.
در اثناء تفسیر بارها و بارها،وقتی جناب طبرسی راجع به آیه‏ای می‏فرمودند که حضرت رسول اللّه(ص)فرمودند که این آیه را در فلان جای قرآن قرار بدهید، مرحوم شعرانی می‏فرمود:ببین تنزیل به وفق انزال،به دستور خود رسول اللّه تنظیم‏ شده که قرآن دست اندازی نداشته باشد،اگر به آن‏ روش تنظیم رسول اللّه(ص)نبود ما این آیات را چگونه به همدیگر ربط می‏دادیم‏ که در مقام تحدّی به عالمیان بگوییم:
قل لئن اجتمعت الإنس و الجنّ علی أن یأتوا بمثل هذا القرآن لا یأتون بمثله و لو کان بعضهم لبعض ظهیرا .3
این بر اثر آن انسجام و فصاحت و بلاغت آن و آن ترتیبی است که زبان نبوّت‏ و منطق وحی مطابق واقع ترتیب داده و تنظیم کرده است.ما حرفمان این است.قرآن‏ هیچ نشیب و فراز و دست‏اندازی ندارد و ایشان خیلی راجع به اصالت قرآن فرمایش‏ می‏فرماید.آقای شلتوت که رئیس جامعة الازهر مصر بود،دانشمند توانا و آدم‏ منصفی بود،در جامع الازهر مصر در محضر ایشان اساتید و دانشمندانشان اظهار کردند که امامیه،قرآن را محرّف می‏دانند و قائلند که قرآن تحریف شده است. شنیدم که وقتی آن آقایان اظهار کردند که میامیهء شیعه قائلند قرآن تحریف شده‏ شلتوت به ایشان گفت:مگر طبرسی صاحب مجمع البیان،شیعه نیست؟آنها گفتند: چرا از بزرگان و مشایخ امامیه است.شلتوت گفت:صاحب تفسیر مجمع البیان‏ می‏گوید کسی که به ما اسناد تحریف داده،به ما افترا زده،و امامیه قائلند که قرآن‏ تحریف نشده.این حرف ایشان به آن اساتید دانشگاه و سندش هم فرمایش جناب‏ طبرسی در مجمع البیان.
مرحوم طبرسی در مجمع و دیگر مفسران،مآخذ و مصادر بسیاری آورده‏اند که وقتی آیهء کریمهء 281 سورهء بقره نازل شد:
و اتّقوا یوما ترجعون فیه إلی اللّه ثمّ توفّی‏ کلّ نفس ما کسبت و هم لا یظلمون
(این آخرین آیه‏ای است که بر پیغمبر اکرم نازل‏ شده)حضرت جبرئیل به رسول اللّه و جناب رسول اللّه به مردم فرمود که این آیه را پس از آیهء 280 سورهء بقره قرار بدهید.این را مجمع و تفاسیر دیگر از حضرات عامّه و خاصّه نقل کرده‏اند.
وقتی این حدیث را از مجمع البیان محضر مبارک جناب استاد شعرانی‏ می‏خواندیم می‏فرمود:ببین آقا رسول اللّه فرمود که به فرمان جبرئیل این آیه را،آیه‏ 281 سورهء بقره قرار بدهید و حال آنکه این آخرین آیه است که بر پیغمبر نازل‏ شد و در این اختلاف نیست.منتهی در روایات ما اختلاف در این است که بعد از این آیه،چند روز جناب رسول اللّه(ص)حیات داشتند.بعضی‏ها گفته‏اند:چند روزی،بعضی‏ها گفته‏اند چند ساعت.اختلافی که دارند فقط در بیان مدت حیات‏ رسول اللّه است بعد از نزول این آیه،و الاّ همه‏شان قائلند که این آیه به فرمان‏ رسول اللّه آیه 281 سورهء بقره قرار داده شده است.این،تنزیلی را بر وفق انزالی‏ قرار دادن است.

جزیرهء خضراء

یکی از فواید محضر شریف علامه شعرانی این است که مرحوم حاجی نوری‏ روایتی نقل می‏کند راجع به جزیره خضراء و ایشان باز حاشیه‏ای در اینجا دارند که‏ ما آن حاشیه را در هزار و یک نکته(نکته 990)آوردیم و ایشان می‏فرمود که جزیرهء خضراء الآن هم هست.از بلاد اندلس است.جزیره‏ای است قهرا در داخل آب، خیلی سبز و خرّم.نوعا جزیره‏ها خضراء هستند.ولی آن جزیره ویژگی خاصی دارد. مهدی فاطمی آنجا را پایتخت خودش قرار داد.محل حکومتش بود.بعد این مهدی‏ فاطمی و حزیرهء خضراء،سر زبانها افتاد و دهان به دهان نقل شد،و بعضی از این‏ جهّال نقله،مهدی فاطمی را،تبدیل کردند به حضرت مهدی بقیة اللّه صلوات اللّه‏ علیه،و آمدند ایشان را در جزیرهء خضراء اسکان دادند.چه کارها کردند،چه چیزها دنبالهء این حرف آوردند و دیگران هم گرفتند این را در این کتاب و آن کتاب نوشتند.
راجع به این مثل برمودا که خیلی حرفش هست هم همینطور،متأسفانه‏ آقایان فرمایشی را که می‏شنودند اینها را می‏آوردند اسناد می‏دهند به دین و آیین.به‏ دین شریفی که یکپارچه برهان و عقل است:
قل هاتوا برهانکم إن کنتم صادقین
.عقل‏ محض است.خداوند درجانت حضرت استاد آیت اللّه جناب آقای رفیعی را متعالی‏ بفرماید،رساله‏ای دارم با این عنوان:«قرآن و عرفان و برهان از هم‏ جدایی ندارد»و
«لولا الحجّة لساخت الأرض»
و امثال این‏گونه بیانات دربارهء حجت.انسان حجت می‏خواهد.ایشان می‏فرمود:وجود بقیّة اللّه که سرّ اللّه است، لازم است و نظام هستی بدون واسطه فیض و انسان کامل نمی‏شود.این به جای‏ خود،که برای اثبات آن دلیل داریم،برهان داریم،حرف داریم و برهان حکمی، مطالب عرفانی،آیات،روایات در شرف متواتر و متضافر.اما این حجت،حجتی که‏ روایات ما را به آن تشویق می‏فرمایند که عالم حجّت می‏خواهد،این حجت یعنی‏ عقل،یعنی برهان،یعنی دلیل.انسان که به گزاف هر چیزی را نمی‏گوید،در حرفهایش تثبّت می‏خواهد،در پذیرفتنش تثبّت می‏خواهد،تعقل می‏خواهد.دین، دین عقل است،دین،دین برهان است.حالا مثلا برمودا در دریا،آن محوّطه زیر دریا کوه مغناطیس دارد،سنگ مغناطیس،قوهء مغناطیسی.می‏دانید قطب جغرافیایی‏ زمین یک قطب است که نسبت کره سنجیده می‏شود،و نیز زمین،قطب مغناطیسی‏ دارد.قطب مغناطیسی قرار ندارد،چرخش دارد و مقدار چرخشش هم با قواعد ریاضی معلوم است.مردم توجه ندارند قطب‏نما را می‏گذارند،عقربه قطب‏نما که‏ قرار گرفت،می‏شود خط زوال،آنگاه به وفق خط زوال،برمی‏گردند یا به سوی مشرق یا به سوی مغرب،که به سوی خط قبله بایستند.این درست‏ نیست؛زیرا عقربهء قطب‏نما به سوی قطب مغناطیسی است،آن انحراف بلاد از خط زوال،مربوط به قطب جغرافیایی است.متأسفانه بیشتر مردم توجه ندارند و ما در این باره یک رسالهء شریف و شیرینی نوشتیم به نام قطب‏نما و قبله‏نما و این رساله‏ را یک درس از دروس هیئت قرار دادیم و در آن رساله آوردیم که قطب‏نما این است‏ و قبله‏نما این است و فرمایشاتی هم از بزرگان روحانیون روشن و بیدار.یکی از دانشمندان بزرگوار و ذو الفنون،شوشتری است از دانشمندان شوشتر کهدر زمان‏ ناصر الدین شاه می‏زیسته است.کتابی دارد در وقت و قبله.که بنده از نسخهء خطی‏ این کتاب استفاده کرده‏ام.
ما در این رسالهء قطب‏نما و قبله‏نما درست است زحمت کشیدیم اما حرفهای‏ ما گرداگرد فرمایش این بزرگوار(شوشتری)دور می‏زند رحمة اللّه علیه.آنجا هم‏ خیلی از ایشان تجلیل کردیم،تقدیر کردیم.
این را توجه ندارند که عقربه به سوی قطب مغناطیسی قرار می‏گیرد و قطب‏ مغناطیسی در چرخش است،دور می‏زند،قرار ندارد.مسافتش را،فاصله مسافت‏ قطب مغناطیسی تا قطب جغرافیایی را در این رساله آوردیم.
این قطب مغناطیسی است،آن مثلث برمودا هم زیر دریا کوه مغناطیسی،لذا کشتی‏هایی را به خود کشیده بلکه طیّاره را از هوا به خود کشیده،قوی است، می‏کشد و این را به حساب امام زمان علیه اسلام گذاشتند.

نهج الولایة

دین یک‏پارچه حق است و ما راجع به حضرت بقیّة اللّه مطالبی داریم که برای آن‏ برهان داریم،دلیل داریم.رسالهء کوچکی داریم به نام نهج الولایة که برای آن‏ زحمت کشیدیم.این نهج الولایة عصارهء یادداشت بیش از سی سال بنده است از محضر بزرگان.رسالهء کوچکی است اما فشرده‏ای از افادات اساتید بزرگوارمان مرحوم آقای طباطبائی و اخوی عزیز ایشان جناب آقا سید محمّد حسن‏ الهی و از آقای شعرانی،آقای آملی،آقای قزوینی،آقای میرزا احمد آشتیانی و آقایان دیگر.
این برای من یک گردنه‏ای بود،وادی سهمگینی بود که نظام عالم،انسان‏ کامل که ما می‏گوییم این ریشه‏اش،و بحث فلسفی و عرفانیش چیست؟برای من‏ مثل روز روشن است که زمین خالی از حجت نیست.خودم دیگر بحمد اللّه از آن‏ گردنه عبور کردم بدین نحوه که از کثرت وجد و ابتهاج گفتم:
امامی مذهبم از لطف سبحان‏ به قرآن و به عرفان و به برهان
من و دینداری از تقلید هیهات‏ برون آی از دعابات و خیالات
خداوندم یکی گنجینهء صدر ببخشوده است رخشنده‏تر از بدر
در این گنجینه عرفان است و برهان‏ در این گنجینه اخبار است و قرآن
چو تقلید است یک نوع گدایی‏ نزیبد با چنین لطف خدایی
مرا چون نور خورشید است روشن‏ که عالم از وجود اوست گلشن
ز نسل فاطمه بنت رسول است‏ همان امّ ابیهای بتول است
سمیّ حضرت خیر الأنام است‏ قیامش در جهان حسن ختام است
در او جمع آمد از آیات کبری‏ ز موسی وز عیسی وز یحیی
ز خضر و یونس و ادریس و الیاس‏ امام عصر خود را نیک بشناس
حسن باب است و نرجس هست مامش‏ میم و حاء و میم و دال است نامش
حسن بادا فدای خاک پایش‏ که باشد خاک پایش توتایش
دین،دین برهان و استدلال است و جزیرهء برمودا کوه مغناطیس دارد.کشتی را می‏کشد،پیش از اسلام هم همین‏طور بوده است.روی صفا و خوشبینی و سادگی‏ نباید اینها را به حساب دین آورد.
اجازه بفرمایید یکی از فرمایشات مرحوم شعرانی را که یادداشت کرده‏ام به‏ عرض شما برسانم.ایشان مرد دلیل و برهان بود و در اصول معارف به ذوقیات‏ متعارف،به استحسانات متعارف،یک مقداری تابّی داشت.دلیل می‏خواست و به ما هم می‏فرمود:که برهان می‏خواهد.

معجزات قولی معصومان

از فوائد بسیار مفید و ارزشمند محضر مبارک بزرگان اینکه کتب روائی را پیش دو بزرگوار دیدیم یکی خدمت آقای طباطبائی چند جلد بحار را خواندیم و یکی وافی را خدمت آقای شعرانی.و گاهی که در محضرشان وافی خوانده می‏شد می‏فرمود که ببین آقا این همه صحابه با پیغمبر بودند،یک نفر پیدا نشد که بیان‏ امیر المؤمنین(ع)را داشته باشد و این همه تابنعین بعد از آن آمدند،نشد که یک نفر بیان حضرت سجاد(ع)،مثل صحیفه سجادیّه،یا کسی بیان امام صادق(ع)را داشته‏ باشد با دیگر بزرگواران ائمه صلوات اللّه علیهم اجمعین.مفاد فرمایششان این بود
که خود همین روایات،همین معجزات قولی،حجت بالغه است بر حجت بالغه بودن‏ آنها،و الاّ این همه دانشمندان،این همه نویسندگان،این همه صاحبان مقامات، حریری‏ها،بدیع الزّمان،و کیع‏ها چرا نتوانستند چیزی در ردیف آن آثار بیاورند؟
این نهج البلاغه است،این کلمات قصار،کلمات علمی است.
بیان و تبیین جاحظ یکی از کتب اربعه ادبی است.در رساله«انسان‏ کامل از دیدگاه نهج البلاغه»آورده‏ام که جاحظ در بیان و تبیین،این عبارت‏ امیر المؤمنین را نقل کرده:قیمة کلّ امرء ما یحسنه.5بعد آنقدر از این حرف لذّت‏ می‏برد که می‏گوید:اگر در این بیان و تبیین،حرفی نداشته باشم،همین یک جمله برای‏ ارزش کتابم کافی است.مرحوم شعرانی می‏فرمود خود همین فرموده‏ها،همین روایات حجت بالغه است برای حجت بودنشان،آخر کسانی‏ که استاد ندیده‏اند،مکتب ندیده‏اند،مدرسه ندیده‏اند،این حرفها را بزنند،این جور حرفی نداشته باشند که ملا صدراها و شیخ الرئیس‏ها و فیض‏ها در مقابل فرمایششان‏ زانو به زمین بزنند.در ابتدای وافی مرحوم فیض دست طلب دراز می‏کند که بارالها توفیق فهم این حقائق را به من مرحمت کن.
کمتر کسی است که بتواند روایات کافی را بفهمد.و هیچ کس نقل نکرد که استادشان کی بود؟این کدام استاد بود که امام صادق(ع)را این همه یاد داد و از او هیچ حرفی نیست؟این کدام استاد بود که به پیغمبر اکرم(ص)قرآن یاد داد و از وی هیچ حرفی نیست؟

تواضع علامه شعرانی

عرض کردم که اگر آثار قلمی علامه شعرانی یکجا جمع بشود دائرة المعارفی‏ خواهد شد.از صفات ایشان این که در برابر اساتیدش خیلی خاضع بود،خیلی‏ متواضع بود و آنها را به بزرگی اسم می‏برد و می‏فرمود:کسی که دربارهء بزرگان‏ دین،بیان و قلم و روش ناروا داشته باشد اولین جایزه‏ای که از خدا می‏گیرد این‏ است که از برکات انفاس آنها محروم می‏شود.و خیلی بزرگان دین را احترام می‏کرد.

ترجمهء کشف المراد و تعلیقات اسرار الحکم

یکی از کتابهای ایشان ترجمه و شرح کشف المراد است که خیلی اعتنا به کشف‏ المراد،و تجرید جناب خواجه طوسی داشتند و اهتمام ایشان بر این بود که طلبه، حتما کشف المراد را بخواند.آشنا بشود به کلام امامیّه.و فرمایششان این بود که‏ الآن تنها کتابی که کتاب درسی است و باید باشد،همین کتاب است.و خودشان‏ آنقدر علاقه داشتند و ما را تشویق می‏کردند که بنده خودم در تهران،کشف المراد درس‏ می‏گفتم.و این کشف المراد که تصحیح و تحشیه کردیم که بحمد اللّه چند بار به طبع رسید حقیقتش این است که یکی از برکات اصرار و ابرام و تشویق ایشان‏ بود،اعتنایی که به این کتاب داشتند که بحمد اللّه بهره‏مند شدیم.
دربارهء اسرار الحکم مرحوم حاجی سبزواری اگر ملاحظه فرموده باشید آنجا که‏ مرحوم شعرانی تحشیه فرموده:راجع به مقام حکمت،فرمایشی دارد و در این کتاب‏ (کشف المراد)راجع به عرفان فرمایشی دارد.می‏فرماید:در کشف المراد هیچ‏ مطالب عرفانی نیاورده‏ام.اینطور عذرخواهی می‏کند که:امیدواریم هیچ تعصب‏ ننموده باشیم و از جادهء عفاف علمی هم خارج نشده(و خیلی هم در قلم و بیان‏ مؤدب بود)در مقام بیان حقایق دین کینه با کسی اظهار نکرده و جز به اصول بدیهیه‏ و ظاهر،تمسک ننموده،از مسائل فلسفی همان که مطابق دیدیم یا مخالف ندیدیم، نقل کردیم و از مسائل عرفا هیچ نیاوردیم،چون بنای کلام بر عقل است و عرفان‏ فوق عقل است لذا بحث عرفانی را در این کتاب عنوان نکردیم.این فرمایشی که‏ ایشان دربارهء کشف المرادش دارد.
دربارهء حکمت در ابتدای اسرار الحکم که به حواشی و تصحیح ایشان چاپ‏ شده می‏فرماید که،خداوند تعالی برای تجلیل حکمت و حکما در قرآن کریم سورهء لقمان را فرستاد و او را چون شاخصی در حکمت نام برد و نمونه‏ای از اقوال لقمان را در ترغیب به خداشناسی و اخلاق‏ حسنه نقل فرموده و در اخبار آمده است که بر لقمان حکمت و نبوت عرضه کردند، او حکمت را برگزید.
البته این بزرگوار،بزرگمرد،حرف دارد مطلب دارد،کتابها،رساله‏ها و نوشته‏های ایشان به دستخط مبارکشان پیش‏بنده است.امیدوارم که بتوانم به وظیفه‏ خودم عمل کنم یک روزی انشاء اللّه این مجموعهء نوشته‏ها-مخطوط و غیر مخطوط-در چند مجلّد همآهنگ چاپ شود که یک دوره معارفی می‏شود انشاء اللّه تعالی. و لیکن کار می‏خواهد.مثلا حواشی که بر طهارت شیخ مرتضی دارد،حواشی که بر قواعد علامه دارد،حواشی که بر رسائل دارد و کفایه را به صورت قال-اقول شرح‏ کرده از اول تا آخر که به چاپ نرسیده و یک مدخل الأصول نوشته در فن اصول، رسائل ایشان یکی دو تا نیست،مرحوم شعرانی در این موضوع خیلی‏ پافشاری داشتند که دین،دین دلیل است.برهان بخواهید،یا برهان حرف بزنید. یک وقتی آدم به خطابه صحبت می‏کند،می‏خواهد مردم را ارشاد بکند آن هم سعی‏ بکند که واقع باشد همانطوری که قرآن به ما فرمود:
ادع إلی سبیل ربّک بالحکمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالّتی هی أحسن .6

ائمّه(ع)تقیه نمی‏کردند!

راجع به تقیّه جمله‏ای داشتند،خیلی جملهء بلندی است که آن را نکته‏ای از هزار و یک نکته قرار دادیم.(نکته 199)فرمایش ایشان این بود:ائمه تقیّه نمی‏کردند.خوب‏ پس این همه فرمایشاتی که دربارهءتقیه دارند چیست؟ایشان می‏فرمود که اینها عالم به واقعیات بودند،إذ شاؤوا أن یعملوا،عمولا بودند.در حق ما تقیّه صادق است،اما ایشان که عالم به سرّ و قدر بودند،تقیّه دربارهء آنها صادق نیست.ما به برداشت‏ خودمان،به ظاهر که در حجابیم حرفی می‏زنیم،اما ایشان که فوق حجاب هستند و بر زمان و مکان محیطند،تقیّه واقعی دربارهء ایشان صادق نیست.حضرت امام‏ حسن مجتبی(ع)تقیّه نکردند،جناب سید الشهداء(ع)تقیه نکرد،همچنین ائمهء دیگر(ع).حرفشان‏ این بود که ائمه تقیّه نمی‏کردند،امر به تقیّه می‏نمودند؛چون همهء مردم به سرّ و قدر
آگاهی ندارند،ائمه امر به تقیّه می‏نمودند؛زیرا عالم بودند به وقت و کیفیّت وفات خود. این از افادات ایشان بود.فرمایش مرحوم قزوینی(رض)همین بود منتهی به این‏ بیان می‏فرمود:مسئلة:اگر یک عالمی محقّ،الهی،ربّانی،به دست درنده‏هایی مبتلا شد می‏داند که او را می‏کشند،یقین دارد که او را می‏کشند،هیچ حرفی نیست که‏ او را می‏کشند.همانطور که جناب سید الشهداء(ع)به برادرش فرمود که اگر من به لانهء حیوانات پناه ببرم بنی امیه بر من دست پیدا می‏کنند.می‏داند که او را می‏کشند.و جناب امیر المؤمنین(ع)می‏دانست او را شهید می‏کنند،من عالم می‏دانم که من را می‏کشند حالا که می‏داند خوب،چرا توی خانه؟چرا توی دهلیز؟چرا توی یک‏ بیابانی بی‏اطلاع؟خوب،حانلا که مرا می‏کشند طوری کشته و شهید شوم که خون‏ من هدر نرود،مظلومیت من برملا بشود.آنها که بالأخرهب علی(ع)را می‏کشتند.لذا می‏رود به مسجد اگر مسجد هم نمی‏رفت آن شب او را می‏کشتند،به یک وجه دیگر.چه‏ بهتر که حقانیتشان را بر مردم معلوم کند در مسجد سر نماز(مسجد مأمن مردم است) که قساوت و شقاوت را خوب برساند.این را اختیار کرده،این مسیر را برگزیده‏ نباید گفت:چرا علی امیر المؤمنین(ع)تن به تهلکه داده؟چرا؟قرآن که می‏فرماید:
لا تلقوا بأیدیکم إلی التّهلکة
.7ایشان بالاتر از این حرفهاست.اما اختیار می‏کند آن طریق شهادت را که حقانیتش پیاده بشود و برملا بشود.فرمایش آقای قزوینی‏ با سخن جناب آقای شعرانی هر دو یکی است که فرمود:ائمه تقیّه نمی‏کردند؛ چون‏ عالم بودند به وقت و کیفیت وفات خود،امر به تقیه می‏نمودند.
ملا صدرا لطف الهی بود
وقتی درس اسفار بود،راجع به آخوند ملا صدرا،تعبیر شریف ایشان این بود که‏ می‏فرمود:
مرحوم آخوند لطف الهی بود.زمانی که غرب مردم را به مادیگری و مادیات‏ گرفتار و از آن سو از ماوراء طبیعت بی‏خبر و آن‏طور متوقف در ماده شدند،خداوند سبحان هم از این طرف در مقابلشان چنین مردی را برانگیخت و هشداری داد به‏ همه که اینطور نباشید که اخلد فی الارض و از فوق ارض و باطن ارض و از خداوند عالم و حقیقت بی‏خبر بوده باشید.این نظری که مرحوم شعرانی دربارهء آخوند داشتند.اینها همه را مشافهة از ایشان شنیدم.
«شفا»را ما پیش چهار نفر خواندیم:خدمت مرحوم شعرانی،جناب آمیرزا احمد آشتیانی،جناب فاضل تونی و جناب آقای طباطبائی.خدمت آقای طباطبائی‏ برهان شفا را خواندیم.عمدهء شفا را خدمت آن بزرگواران خواندیم.خدمت جناب‏ آقای شعرانی عمدهء شفا را خواندیم یعنی از کتاب نفس شروع کردیم و کتاب نبات‏ و حیوان و تشریح...،خدمت ایشان.بعد به حضور شریف ایشان عرض کردم که‏ شفا کتابی بزرگ است اگر دو درسه شود زودتر به انجام می‏رسد درس دیگر را اجازه بفرمایید بروم خدمت فلانی-آقائی را اسم بردم-از ایشان بخواهم ببینم ایشان قبول‏ می‏کنند.مرحوم شعرانی فرمودند:اگر جناب فاضل تونی شفا قبول کند خوب‏ است.ایشان خیلی به فاضل تونی علاقه داشت،از جنبهء علمیتش و ادبیّتش و ...ما فصوص را که خدمت آقای فاضل تونی خواندیم به اشارهء ایشان بود. فرمود:اگر ایشان فصوص بگویند خیلی خوب است.بعد مرحوم شعرانی فرمود: ما به سنّ شما بودیم که آقای فاضل تونی یکی ازاساتید بنام و معروف زمان خودش‏ بود،اگر قبول فرمایند خوب است.که ما رفتیم و بالأخره پذیرفتند و فصوص و شفا را خدمت فاضل تونی خواندیم.
بلکه فرمود آن آقا آدم خوبی است،حرف خیلی می‏داند،اما طلبه،ملاّی‏ کتابی می‏خواهد،آن آقا،ملای کتابی نیست.ما چند کتاب جواهر را پیش ایشان‏ خواندیم،شفا را رفتیم پیش ایشان خواندیم و من از سعهء صدر و از بزرگواری و از پدری این مرد نمی‏دانم به چه زبانی تقدیر کنم.

آشنایی با مرحوم رفیعی قزوینی

من آقای قزوینی را نمی‏شناختم،از ایشان بی‏خبر بودم.یک روز صبح آمدم به درس‏ جناب آقای شعرانی،به م فرمود که آمیرزا ابو الحسن رفیعی قزوینی تشریف آورده‏اند تهران،و شنیده‏ام درس و بحثی شروع کرده‏اند.شما این درسهایی که‏ دارید،طوری قرار بدهید که محضر ایشان را هم ادراک کنید.من دیدم که مثلایشان، این آقا را اینطور اسم می‏برد باید شخص بزرگی باشند و واقعا چه راهنمایی بزرگی، و من بعد از آن،پنج سال در محضر حضرت آقای قزوینی بودم.خداوند درجاتشان‏ را متعالی بفرماید.یک چنین بزرگواری‏ها و شاگردپروری‏ها داشتند.

نظر علامه شعرانی دربارهء حکومت طاغوت

یک وقتی من مدرسه مروی بودم یکی از آقایان بزرگوار،اساتید نامدار،اهل‏ تألیف گاهی به من سری می‏زد.گاهی از ما حال می‏پرسید.آمد و گفت:از امروز تهران خبر داری؟عرض کردم:آقا،من طلبه‏ام و خبر ندارم.گفت:امروز(قریب‏ چهل سال پیش)یک هواپیما کتاب خطی از تهران پرواز کرد برای آمریکا.
اینها که پیش آمد،مرحوم آقای شعرانی می‏فرمود که ضرر و صدمه‏ای که‏ بر معارف و فرهنگ این کشور،این پدر و پسر(رضا خان و محمد رضا)زدند مغول‏ نزده بودند.این هم یکی از فرمایشات ایشان بود.

آشنایی با استاد

و اما اینکه من به خدمت ایشان رفتم و انس پیدا کردم این بزرگواری را مرحوم‏ آقای آقا شیخ محمّد تقلی آملی فرمود.ایشان جناب آقای شعرانی و آقای قمشه‏ای‏ را به من معرّفی کرد و فرمود:اگر بتوانید محضر آقای شعرانی را ادراک کنید،اشباع‏ می‏شوید.خیلی از ایشان تمجید کرد.من ایشان را هیچ نمی‏شناختم،تازه از آمل‏ به تهران آمده بودم.من رفتم به آدرسی که جناب آقای آملی داده‏ بودند به مسجد ایشان،مسجد حوض،مرحوم شعرانی آنجا نماز می‏خواندند. دیدم یک آقا شیخی به صورت ملای یک دهی،یک کسی جلوی محراب‏ نشسته،ما هم سلام کردیم و به انتظار نشستیم که آقای شعرانی بیایذ.موقع اذان‏ شد جمعیتی بودند،آن آقای شیخ هم رفت محراب.از یکی از آقایان که در صف‏ نماز ایستاده بودند پرسیدم:آقا،این پیشنماز اسم شریفشان چیست؟آن آقا گفت: آمیرزا ابو الحسن شعرانی.گفتم:ایشان آقای شعرانی هستند؟گفت:بله.خیلی آدم‏ زاهد و وارسته،نماز که خوانده شد رفتم حضور شریف ایشان. عذرخواهی کردند که وقت ندارم و نمی‏توانم بالأخره بعد از چند بار رفت و آمد خدمت ایشان،فرمود:من مکاسب و رسائل می‏گویم،این درسها اگر به‏ کارتان می‏آید شرکت بکنید،اما درس دیگر بخواهید من نمی‏رسم.گفتیم:خوب، برویم.اول مکاسب و رسائل بود.گفت:می‏خواهیم شروع کنیم.ما هم رفتیم. آقای قمشه‏ای به من فرمودند که آن محضر را خیلی مغتنم بشمارید گفتم:حرف‏ آقای آملی هم همین است.یک روزی از بازار بو ذر جمهری می‏رفتم‏ درس،یک آقای سید بزرگوار داشتند می‏رفتند.سلام کردم.جلوی مرا گرفت.گفت: دس آمیرزا ابو الحسن می‏روی؟گفتم:بله.گفت:یک کلمه حرف به شما بزنم؟ گفتم:بفرمایید.آن بزرگوار به من گفت:آقا به شما بگویم،ایشان معلم عصر هستند،حواستان جمع باشد در درس ایشان.آقای آملی آنطور می‏فرمود:آقای‏ قمشه‏ای آن جور می‏فرمودند،گفتم:باید چیزهایی باشد و الاّ این رسائل و مکاسب را که خیلیها می‏گویند.
مرحوم آقای جلال الدین همائی رضوان اللّه علیه چند بیتی در تاریخ وفات‏ ایشان گفته،راجع به آقای فاضل تونی هم چند بیتی سروده که بر سنگ تربتشان‏ هست.جناب آقای همائی،آقای شعرانی را شیخ بهائی عصر معرفی می‏کند و می‏گوید:ملاّ مردی بود جناب آقای شعرانی.ملائی که از یک طرف مجسطی‏ می‏گفت،از یک طرف در طب،قانون می‏گفت،از یک طرف فقه و اصول-که علوم‏ رسمی ایشان بود-مثل جواهر می‏فرمود،قواعد را تحشیه کرده.وافی را تحشیه‏ کرده،مجمع را تحشیه کرد و ریاضیاتش آن بود.
ما علم قرائت را،شرح شاطبیّه را خدمت مرحوم شعرانی خواندیم.می‏فرمود که من‏ شرح شاطبیّه را نزد پدرم خواندم.شرح شاطبیّه گویا هزار و صد و سی و یک بیت‏ است همه با قافیه لام و مثل الفیه ابن مالک،کتاب درسی بود.بعضی از جاها که‏ می‏خواست قرائت را بفرماید و بیان کند و به شنیدن نمی‏شد،به من می‏فرمود که‏ آقا نگاه کن.من لبهایش را نگاه می‏کردم.قرائت می‏کرد که،باید مثلا اینجا اشباع‏ کرد،اینجا مد کرد،اینجا اشمام کرد،اینجا اماله کرد.بعضی‏ها را باید شنید و بعضی جاها باید دید،ملاّی رومی دارد:
هر که گیرد پیشه‏ای بی اوستا ریشخندی شد به شهر و روستا
هیچ کس بی‏اوستا چیزی نشد هیچ آهن خنجر تیزی نشد
آهن باید برود توی کوره و آتش و چکش بخورد تا بشود خنجر تیز.

علامه شعرانی شاعری توانا

دیوان شعرشان به چاپ نرسید.شعرشان مانند اشعار شیخ الرئیس،میرداماد و مرحوم جلوه سنگین و با هیبت و ثقیل بود مثل شعرهای شیخ الرئیس،فارسیش، عربیش،مثل آن قصیدهء خیلی غرّاء نونّیهء فخر رازی در مدح امام هشتم(ع).وقتی‏ آن قصیده را دیدم عقیده‏ام نسبت به فرمودهء شیخ بهائی دربارهء فخر رازی بیشتر شد؛چون شیخ بهائی در تفسیر حمدش می‏فرماید:اگر کسی در نوشته‏های فخر رازی توغّل بفرماید،زیر و رو کند،می‏بیند که فخر رازی مایل به تشیع است.
بعد از آنکه این فرمایش را شنیدم،چند جا من فرمایشاتی از فخر رازی پیدا کردم که دیدم حق با جناب شیخ بهائی است مثلا فخر رازی با آنکه امام‏ المشکّکین است و از مبدأ تا معاد را زیر سؤال برده،اما بی‏دغدغه حضرت فاطمه‏ را معصومه می‏داند صلوات اللّه علیها.قصیده‏ای دارد قصیدهء نونیّه در مدح امام هشتم‏ واین قصیده را یکی از علماء پیشین به نام عبد اللطیف شیروانی معروف به‏ افلاطون شرح کرد و هنوز به چاپ نرسیده.گفتم من این را تصحیح کنم و یک‏ کلمه از این هزار و یک کلمه قرار بدهم.بیش از صد رساله را جمع‏آوری کردم تنظیم‏ کردم،که از کلمات این هزار و یک کلمه قرار بدهم و یکی از آنها همین قصیده‏ جناب فخر رازی است.قصیدهء نونیه است قصیده فارسی است شرحش هم به‏ فارسی و خیلی شیریه و چقدر سنگین.مطلعش این است:
بال مرصّع بسوخت مرغ ملمّع بدن‏ اشک زلیخا بریخت یوسف گل پیرهن
صفحهء صندوق چرخ گشت نگون‏سار باز کرد برون باد صبح مهرهء مهر از دهن
شعلهء خاور گرفت از سر کبریت،دود دوده فرو شست پاک دور شعاع زبن
صبح بر آمد ز کوه دامن اطلس کشان‏ چون نفس جبرئیل از گلوی اهرمن
تایزک باد صبح دست به یغما نکرد چاک نزد پرنیان بر تن نازک پرن
بزم صبوح صبا ذوق نسیم عرب‏ شوق نسیم مساء بوی اویس قرن
63 بیت شعر است در مدح امام هشتم به این سنگینی،مرحوم شعرانی‏ اشعارش اینطوری است،شعر سنگین است.

ویژگیهای دیگر

از خصائص دیگر ایشان این بود که دست به هر کتابی دراز نمی‏کرد،حتّی‏ المنجد در میان کتابهایش نبود و خودش صریحا فرمود:این کتاب منجد را برای‏ دانشجوهای مدارس نوشته‏اند نه برای عالم روحانی.ملاّ دست می‏برد به کتابهای‏ علمی اساسی لغت،به جمهرهء ابن درید،تاج العروس و صحاح،به این جور کتابها که کتاب است نه به منجدی که برای بچه‏های مدرسه نوشته‏اند.
یکی از محسّنات ایشان این است که به افکار و آراء قدماء در مسائل فقهی‏ خیلی عنایت داشت،بسیار.اصلا اعتنا داشت به افکار قدما؛زیرا که آنها قریب العهد بودند،شرائطی و آدابی که بر ایشان بود،پختگی‏ و کار کشتگی ایشان-حالا یک حدیثی را آنها قبول کردند ما یک رجالی را سلسلهء سندی را دغدغه و وسوسه پیش می آوریم-آنها قبول کردند،قبولشان اهمیتی دارد. ما نمی‏توانیم به فلان رجالش به آقایان قدما ایراد کنیم.
عجیب در ولایت متصلّب بود و حّتی در ابتدای کتاب نفس‏ المهموم مرحوم حاج شیخ عباس قمی(ره)که ترجمه فرمود، اظهار علاقه و تضرّع و تأدّب به پیشگاه اهل بیت‏ ولایت نموده است با فرمایشاتی خواندنی و شیرین
ایشان حقیقت امر استاد است،ما مدح می‏کنیم خداییش واقع عرض کنیم‏ و نعوذ باللّه در پی آن نیستیم که کسی را بالا ببریم،نسبت به دیگران اهانت بشود یا از ستودن کسی بخواهیم خودمان را بستاییم.یک کسی خیال کند که ستودن‏ استاد برگشت می‏کند بالعرض.بالتبع،به ستودن خودش،نه شهد اللّه العلی العظیم. متن واقع را دارم عرض می‏کنم.آن واقعیت عشق به درس و بحث و به مطالعه و تحقیق،واقعیت عشق را داشت.این آثار علمی ایشان چه جور به عمرش وفق داده؟اصلا سر تا پا عشق بود.چه بسا برای ما پیش آمد ما نماز صبح را در مدرسه‏ مروی می‏خواندیم،بین الطلوعین کفایه می‏فرمود منزلشان،کفایه که تمام‏ می‏شد،بعضی‏ها می‏نشستند،بعضی‏ها می‏رفتند.آقایانی می‏آمدند برای درس‏ مکاسب،ما می‏رفتیم برای درس دوم مکاسب.ایشان یک نفسی تازه می‏کرد،انرژی‏ می‏گرفت،قلیان می‏کشید.ما نمی‏کشیدیم،می‏رفت اتاق دیگر قلیان می‏کشید،س‏ می‏آمد برای درس مکاسب.درس مکاسب گفته می‏شد،مکاسبی‏ها می‏رفتند و بعضی‏ها می‏نشستند که بنده هم باز از آن نشستگان بودم اسفار می‏فرمود یا شفا می‏فرمود یا اشارات می‏فرمود.این درسهای فلسفی بود. آقایان می‏رفتند،باز بنده می‏نشستم.بهتعبیر شریف ایشان، می‏فرمود که حالا نوبت این کفریات شده.ریاضیات و هیئت و اینها را به مطایبه‏ می‏گفت،کفریات است.چه بسا روزها-خدای علیم لطیف خبیر گواه-که ما در بین الطلوعین می‏آمدیم برای درس کفایه و سر درس آخری مثلا مجسطی،زیج‏ بهادری و کفریات به تعبیر ایشان،اذان ظهر می‏گفتند و ایشان از صبح تا ظهر به‏ ترتیب،کفایه بود،اسفار بود به ترتیب تا اذان ظهر.

پی نوشت ها :

(*)-سورهء طلاق(65):1.
‏ (1)-برای اطلاع بیشتر دربارهء نسبت این تفسیر به امام حسن عسکری(ع)،ر ک:رسالة حول التفسیر المنسوب‏ إلی الامام العسکری،مرحوم علامه محمد جواد بلاغی،نور علم،ش 13،ص 137؛بحث دربارهء تفسیر امام حسن‏ عسکری(ع)،رضا استادی،نور علم،ش 13،ص 118(نور علم).
(3)-سوره اسراء(17):88.
(4)-سورهء بقره(2):111.
(5)-نهج البلاغه،حکمت 81.
(7)-سورهء بقره(2):195.

مقالات مشابه

تحلیلی انتقادی از دیدگاه ذهبی پیرامون «تفسیر به رأی»

نام نشریهمطالعات قرآن و حدیث

نام نویسندهاصغر طهماسبی بلداجی, کیوان احسانی, لیلا قنبری

بررسی اعجاز قرآن کریم از دیدگاه شیخ مفید

نام نشریهکتاب قیم

نام نویسندهسیدمحسن موسوی, محسن جهاندیده, محمدتقی اسماعیل‌پور

تبیین دیدگاه علم دینی آیت‌الله جوادی آملی

نام نشریهقرآن و علم

نام نویسندهسیدحمید جزائری, عبدالباسط سعدالل

روش شناسى تفسير ميرزا لطفعلى مجتهد تبريزى

نام نشریهمعرفت

نام نویسندهحسن بشارتی‌راد

مباني و اركان جامعيت قرآن در انديشه امام خميني رحمه الله

نام نشریهحسنا

نام نویسندهمحمدتقی دیاری بیدگلی, سیدمحمدتقی موسوی کراماتی