«التفسیر و المفسرون فی ثوبه القشیب» در بوته معرفی و نقد

پدیدآورمیرزا علیزاده

نشریهالهیات و حقوق

شماره نشریه1

تاریخ انتشار1389/12/07

منبع مقاله

share 794 بازدید
«التفسیر و المفسرون فی ثوبه القشیب» در بوته معرفی و نقد

میرزا علیزاده
اشاره 1

شاید نگاه تاریخی به اندیشه‏ها در جهان اسلام کمتر از نگاه تاریخی به صاحبان اندیشه مطمح نظر عالمان مسلمان بوده است. در مثل، ما در میان آثار اسلامی به طبقات الفقهاء، طبقات النحاة، طبقات المفسرین، طبقات المعتزله و عنوانهایی از این دست برمی‏خوریم، امّا در عوض با تاریخ نحو، فقه، تفسیر و به طور کلی اندیشه‏ها کمتر رویارو می‏شویم. به دیگر سخن، نویسندگان ما بیشتر تاریخ عالمان را نوشته‏اند تا تاریخ علم را... لیکن بتازگی این رویکرد نزد عالمان مسلمان اهمیت و ضرورت خود را نشان داده و در حال یافتن جایگاه خویش است. به عنوان نمونه، در دانش تفسیر در جهان تسنّن دکتر محمدحسین ذهبی در دهه‏های پیشین کتاب التفسیر و المفسرون را نگاشت، که گذشته از برخی غرض‏ورزی‏ها و داوریهای ناصواب درباره شیعه، بهترین اثر در این زمینه است....
اخیرا نیز دانشمند فرهیخته استاد آیة‏اللّه‏ معرفت به این مهم توجه کرده و آثاری ارجمند در باب علوم قرآنی از جمله در حوزه تاریخ تفسیر و مفسران تألیف کرده است؛ اثری که جای آن به جدّ در میان آثار اسلامی، بویژه شیعی خالی بود. استاد در اثر اخیر، تاریخ اندیشه تفسیری و دانش تفسیر را یکجا، اما نافراگیر، بررسیده است... امروز بحمداللّه‏ و به برکت انقلاب اسلامی رویکرد قرآنی جامعه ما در سطح حوزه و دانشگاه، بویژه در دهه اخیر، روندی رو به رشد داشته است... با این حال، هنوز جای کار در این عرصه بس فراوان است و جدّ و جهد قرآن‏پژوهان را به کوشش و چالش فرامی‏خواند. باری، در کنار این برهای نو به نو، که از باغ و بوستان قرآن‏پژوهان می‏رسد، مسأله شناخت، شناساندن و نیز نقد این آثار اهمیت بسزایی دارد، تا از این رهگذر بر نقاط قوّت، تأکید و نقاط ضعف یادآوری شود؛ باشد که این تأملات گامی در راستای بهینه‏سازی آثار قرآن‏پژوهی باشد و از این رهگذر گامی هرچند لرزان در آستانه قرآن گرامی برداشته شود. بمنّه و کرمه.
در این نوشتار برآنیم تا کتاب «التفسیر و المفسّرون فی ثوبه القشیب» را در دو بخش معرفی و نقد، بررسی کنیم. مشخصات نسخه مورد نظر چنین است:
التفسیر و المفسرون فی ثوبه القشیب، المؤلف: الأستاذ المحقّق الشیخ محمدهادی معرفة، الناشر: الجامعة الرضویة للعلوم الاسلامیة، الطبعة الأولی، ربیع الأوّل 1418، ج1، 627ص، ج2، 659ص.

اشاره 2

آیة‏اللّه‏ استاد معرفت از قرآن‏پژوهان سترگ عصر ماست. ایشان در حوزه فقه و اصول نیز از صاحبنظران این دو علم است. استاد دیرزمانی است افزون بر فقه‏پژوهی، در آستانه قرآن دامن همت به کمر زده و آثار ارجمندی در باب قرآن‏پژوهی، اعم از تفسیر و علوم قرآنی، پرداخته است، به گونه‏ای که در محافل قرآن‏پژوهی از آثار شاخص و مرجع به شمار می‏آیند؛ به مثل امروزه کتاب گرانسنگ التمهید فی علوم القرآن به عنوان اثری شاخص در مباحث علوم قرآن نزد عالمان این رشته، چه در داخل کشور و چه در خارج، مطرح است.
افزون بر التمهید یکی دیگر از آثار ماندگار استاد، کتاب التفسیر و المفسرون فی ثوبه القشیب است. این کتاب برآیند سالها تلاش، تأمل، تدریس و نقد و نظر استاد در حوزه‏های علمی قم و مشهد (دانشگاه علوم اسلامی رضوی) است. درباره این کتاب می‏توان گفت که حقیقةً جای آن در میان آثار قرآن‏پژوهی عالمان شیعه خالی بود... .

الف ـ معرفی

1. عصری بودن قلم نگارش

از آن‏جا که استاد معرفت از دانش‏آموختگان حوزه‏های علمی کربلا و نجف است و این دو حوزه، افزون بر عالم‏پروری، در درازنای تاریخ ادیبان بنامی را به جهان اسلام عرضه و ارزانی داشته‏اند، خوشبختانه این صبغه ادبی بر قلم استاد نیز تأثیر نهاده و وی را در پردازش آثار علمی‏شان به زبان تازی معاصر یاری رسانده است و این ویژگی یکی از جاذبه‏های این کتاب است. گزینش واژه‏ها، چینش آنها و به کارگیری تعابیر و کنایاتِ بجا همه و همه حاکی از توش و توان بالای استاد در حوزه ادب تازی آن هم بر پایه معیارهای معاصر است.

2. غنا و کثرت منابع

یکی از ویژگیهای آثار علمی استفاده از منابع کهن و دست اوّل است. علاوه بر این، که یک اصل مسلّم در امر پژوهش است، ارزش یک اثر آن‏گاه بیشتر خود را می‏نمایاند که از منابع کهن بوفور استفاده کرده باشد؛ چرا که مآخذ و مصادر عریق پشتوانه‏های محکم برای آثار پسین است، هم به لحاظ تطور و دیگرسانی یک دانش و هم به لحاظ تاریخ آن دانش و فراز و فرودهایی که از سر گذرانده است. یکی از برآیندهای این دو ملاحظه، جریان‏شناسی و آگاهی از چرایی طرح و طرد اندیشه‏ها یا بالیدن آنها در گستره تاریخ هر علم است، دیگر آن که آگاهی از پیشینه هر بحث در آثار پیشینیان و مسائلی از این دست، پسینیان را یاری می‏رساند تا هم از تکرار بی‏حاصل در امان باشند و هم تاریخ آن بحث، ریشه‏های طرح و اسباب برگرفتن یا وانهادن آن را فراروی خود داشته باشند، لیکن خواهد آمد که این ویژگی نیکو، که در سرتاسر کتاب چشم خواننده را می‏نوازد، دچار یک کاستی جدّی است: ناقص بودن ارجاعات و نشانی آثار مورد استفاده.

3. توجه ویژه به اسرائیلیات(1)

بر قرآن‏پژوهان پوشیده نیست که یکی از آفات تفاسیر روایی شیعه و سنی، روایات مجعول و برساخته است؛ روایاتی که در زمان صحابیان به متون تفسیری راه یافت و در دوران تابعیان دامن گسترد. استاد معرفت با دید تیزبین خویش به این روایات نگریسته و با آنها برخوردی عالمانه و موشکافانه داشته است، به گونه‏ای که فصل مشبعی از کتاب را به این موضوع ویژه کرده و نمونه‏های انبوهی از این روایات را یاد کرده که حقیقةً روش ایشان و روند این بحث در التفسیر و المفسرون فی ثوبه القشیب نمونه کامل یک کاوش موردپژوهی (case study) است. حساسیّت ایشان در این باب آن‏سان ویژه و جدّی است که بیش از یک سوم از جلد دوم کتاب را به این روایات اختصاص داده است.(2)

4. پانوشتهای مفید

گاهی محقق از تعابیر و اصطلاحاتی استفاده می‏کند که بسیاری از خوانندگان، تصوری درست یا حتی هیچ تصوری از آن ندارند. در این گونه موارد تیزهوشی و مخاطب‏شناسی نویسنده وی را مدد می‏رساند تا خواننده اثرش را دچار حیرت و احیانا دلزدگی نکند. از این رو، با یک پانوشت گزیده و گویا و احتمالاً ارجاعاتی مفید و کارآمد، از کار محقق، گره بلکه گره‏هایی را می‏گشاید و تصور یا عدم تصور را به تصدیقی مفید و کارآمد دگرگون می‏کند، و استاد معرفت از این توضیحات مفید و گره‏گشا، فراوان دارد؛ در مثل آن‏جا که تفسیر در دوران صحابه را برمی‏رسد، به مناسبت، داستان موضعگیری و اظهار نادانی خلیفه نخست و دوم را درباره معنای واژه «أبّ»(3) گزارش می‏کند که آن دو هیچ کدام معنای واژه «أبّ» را نمی‏دانستند. آن‏گاه این واژه را در پانوشت بزیبایی معنا می‏کند.(4) البته این بدان معنی نیست که همه پانوشتهای این کتاب بی‏نقص است، بلکه مراد این است که نفس پانویسی به قصد روشن ساختن تعابیر، واژه‏ها و اصطلاحات دشوار و سؤال‏برانگیز کاری نیکوست که این کتاب نیز از آن برخوردار است.
توضیح واژه‏های دشوار و عبارتهای کنایه‏آمیز یکی از دلکش‏ترین بخشهای این پانوشتهاست. مؤلف محترم هرجا تشخیص داده که فهم و دریافت واژه یا عبارت کنایه‏آمیزی برای خواننده دشوار است آن را در یک پانوشت شرح داده است.(5)

5 . بی‏مانندی

گفته آمد که جای این کتاب در میان آثار عالمان شیعی خالی بود... آری، تا آن‏جا که نگارنده آگاهی دارد و پی‏جویی کرده است، کتابی با این نام و ویژگیها، هم به لحاظ تنوع مباحث و هم ساختار آن، در میان آثار علوم قرآنی شیعه بی‏مانند است. البته این سخن بدان معنی نیست که عالمان شیعه وارد این مباحث نشده‏اند، بلکه مراد این است که اثری مستقل در حوزه تفسیر و مفسران با این سبک و سیاق دیده نشده است وگرنه مفسران ما و حتی فقیهانمان به مناسبت در لابلای آثارشان مباحثی را در این باره آورده‏اند، لیکن پراکنده و نابسامان‏نه این‏سان مدوّن و سامان‏یافته.
البته از آن‏جا که این اثر از نخستین آثار ما در حوزه علوم قرآن است، گامی از گامهای نخستین قلمداد می‏شود؛ هرچند گامی است بزرگ. از این رو طبیعی است که دچار کاستیهایی باشد و ما به خواست خداوند متعال در بخش دوم به این موضوع خواهیم پرداخت.

6 . توجه به بحثهای بنیادین

دیگر ویژگی این اثر، رویکرد اصولگرایانه آن است، بدین‏معنی که مؤلف آن بحثهای پایه‏ای و کلیدی علوم قرآن را بررسیده و مباحث درجه چندم یا بی‏اهمیت را وانهاده است.(6) این ویژگی برای قرآن‏پژوهان بسیار مغتنم است که وقت خویش و خوانندگان آثارشان را به مباحث بی‏اهمیت ضایع نکنند؛ چرا که ما در عصری زندگی می‏کنیم که به «عصر انفجار اطلاعات» شهره است و حقیقةً نیز چنین است و این نیست مگر کثرت مکتوبات و اطلاعات و سرعت انتقال آنها به مخاطبان در سراسر جهان آن هم در کوتاهترین زمان ممکن، در چنین عصری لازم است که محقق اصول را برگیرد و فروع بی‏فایدت را وانهد. مؤلف محترم نیز با این رویکرد دست به قلم برده و مباحث ضروری، پرکاربرد و کلیدی را به رشته تحریر درآورده است.

7. اظهار نظر درباره مسائل مطروحه

می‏دانیم که اندیشه‏ورانِ حوزه‏های گوناگون دانش دارای اختلاف دیدگاه هستند، به گونه‏ای که گاهی در یک مسأله نظریات گونه‏گونی وجود دارد. این‏جاست که اهمیت مسأله تخصص و صاحبنظر بودن رخ می‏نماید؛ زیرا اگر انسان دارای مبنا نباشد در ردّ یا گزینش یک نظرگاه دچار حیرت و سردرگمی می‏شود. از آثار و نتایج اظهار نظرِ از سرِ تخصص این است که مرزهای دانش گسترش و در همان حال استحکام می‏یابد. این نکته در حوزه علوم انسانی بسی کارآمدتر از حوزه دانشهای تجربی است؛ زیرا جهان‏بینی یک اندیشه‏ور علوم انسانی به مراتب ماندگارتر از جهان‏بینی یک عالم تجربی است.(7) نیز با انتخاب یک رأی یا وانهادن آن و یا اظهار یک رأی نوین، که توسط یک متخصص فن چهره بسته است، بر اعتماد و اطمینان انسان افزوده می‏شود و یا کنجکاویِ یک محقق را برمی‏انگیزد تا در مقدمات رأی آن محقق غور کند و از این رهگذر به رهیافت نوینی دست یابد و... و این همه از برکات اظهار نظرهای عالمانه و صاحبنظرانه است که خوشبختانه در کتاب التفسیر و المفسرون فراوان یافت می‏شود.

ب ـ نقد

در بخش پیشین، نکات مثبت کتاب را فراروی خوانندگان گرامی نهادیم، با این روی‏آورد که بسا نکته یا محسّنات دیگری درباره کتاب قابل بیان باشد که از نظر ما به دور مانده است. در این بخش نیز چنین است؛ از این رو آنچه در پی می‏آید، با هدف اصلاح‏گری و بهینه‏سازی این اثر فخیم است:

1. فراگیر نبودن مکتبهای تفسیری

استاد معرفت آن‏گاه که سومین مرحله تفسیر (دوره تابعان) را برمی‏رسد، مکتبهای تفسیری را فقط پنج مکتب می‏داند: مکه، مدینه، کوفه، بصره و شام.(8)
امّا براستی آیا همین شهرها مرکز تفسیر قرآن کریم بوده‏اند و دیگر سرزمینهای اسلامی از این نعمت محروم بودند؟ آیا خراسان، که یکی از مراکز فرهنگی جهان اسلام بوده و هنوز هم چنین است، نمی‏تواند دارای مکتب تفسیری باشد؟ مصر چگونه؟ یمن چه‏سان؟ در مثل، آن‏گاه که پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم صحابی جلیل‏القدر، معاذ بن جبل را به یمن گسیل داشت و به وی فرمود: «أمِتْ أمرَ الجاهلیّةِ إلاّ ما سنّه الإسلامُ»(9) آیا تلاشهای معاذ در یمن، که همه در خدمت بسط و گسترش آموزه‏های وحیانی بود، نمی‏تواند یک مکتب تفسیری را به یمن اختصاص دهد؟ تأکید می‏کنیم که بویژه در صدر اسلام معیار و مدار آموزش مسلمانان آموزه‏های وحیانی بود که در قرآن کریم و سخن و سیره پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم آمده بود.
به نظر می‏رسد که این شهرها هر کدام به نوبه خود شایستگی داشتن یک مکتب تفسیری را دارا باشند. اثبات این شایستگی نیاز چندانی به دلیل ندارد؛ زیرا صحابیان فقط به شهرهای حجاز و عراق و شام سفر نکرده‏اند. در نتیجه تابعان تنها در این شهرها نبالیده‏اند. افزون بر این، یک کاوش موردپژوهی می‏تواند به ما نشان دهد که مکاتب تفسیری در جهان اسلام کدامند و از کجا سربرآورده‏اند.
از این گذشته برخی از تابعان، که دارای کتاب تفسیرند، به ماوراءالنهر کوچیده‏اند. آیا می‏توان تأثیر چنین افرادی را، که مبلّغ تعالیم ارجمند قرآن کریم بوده‏اند، در شکل‏گیری و ساماندهی یک مکتب تفسیری نادیده گرفت؟ به دیگر سخن، آیا نمی‏توان ماوراءالنهر را، که قرآن‏پژوهان سترگی به‏سان عیّاشی سمرقندی و مانند او از آن‏جا برخاستند، یکی از مکاتب تفسیری قلمداد کرد؟ در مثَل، استاد معرفت به نقل از تهذیب التهذیب(10) از قول ابن ابی‏داود نقل می‏کند که ابوالعالیه، رُفَیْع بن مِهران ریاحی بصری، که از تابعان مخضرم(11) است، به لحاظ آگاهی از دانش قرائت برتر از سعید بن جبیر، سدّی و ثوری بوده است(12) و می‏دانیم که آگاهی از علم قرائت برای یک صحابی یا تابعی، آن هم در سطحی بسیار بالا، به معنای چیره‏دستی و آگاهی بسیار از دانش تفسیر است و اساسا قاریان عصر صحابه و تابعان خود مفسران و قرآن‏پژوهانی سترگ بوده‏اند، گو این‏که سطح درک و آگاهی ایشان با هم تفاوت داشته است.
باری، چنین شخصیتی به تصریح ابن حجر و نقل استاد معرفت، نخستین کسی است که در ماوراءالنهر اذان گفته است. آیا این ردّ پا و دیگر قرائن هم‏سان کافی نیست تا این پرسش مطرح شود که نقش ماوراءالنهر، مصر، یمن و... و عالمانی که در این سرزمینها به دست تابعان تربیت شدند، در برنهادن یک مکتب تفسیری چه می‏شود؟

2. عدم حضور اهل بیت: در مکتب مدینه

نقش اهل بیت پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم در تفسیر قرآن کریم انکارناپذیر است، لیکن استاد معرفت آن‏گاه که مدرسه‏ی تفسیری مدینه را می‏گشاید(13)، هیچ گزارشی از حضور و تأثیر امامان اهل بیت علیهم‏السلام و زید شهید رحمه‏الله ارائه نمی‏کند. این در حالی است که اینان هماره در کوران رویدادهای جامعه اسلامی بویژه مسائل مربوط به قرآن قرار داشته‏اند و با اندیشه‏های ناصواب و کژراهه‏ها چالش و مبارزه می‏کرده و به عنوان مفسران واقعی قرآن کریم، زلال وحی را در کام دوستداران و دلشدگان و تشنگان این کتاب آسمانی می‏ریخته‏اند.
آری، استاد در جایی دیگر(14) نقش اهل بیت علیهم‏السلام در تفسیر قرآن را عالمانه و در موارد بسیاری، موردپژوهانه بررسیده است، لیکن تناسب حالّ و محل اقتضا می‏کند که در مکتب مدینه حضور ایشان علیه‏السلام را، هرچند گزیده و اجمالی، می‏نمایانْد.

3. ناکافی بودن توضیحات درباره مکاتب تفسیری پنج‏گانه

از آن‏جا که شخصیت یا شخصیتهایی در هر مکتب تفسیری نقش محوری را به عهده داشته‏اند و از دیگر سوی جریانهای فکری جامعه و پرسشهای مطرح در هر دوره نقش عمده‏ای در چگونگی نگرش به قرآن کریم و آموزه‏های آن و نیز شیوه پاسخگویی اقطاب تفسیر داشته است، سزامند چنان بود که این بخش بیشتر بررسی می‏شد، لیکن تنها به گزارشهایی کوتاه از زیستنامه برخی شخصیتها بسنده شده و مابقی مورد توجه قرار نگرفته است؛ بویژه جریانهای فکری حاکم و شیوه‏ی برداشت آنها از قرآن.

4. مصادر و منابع بی‏نشان

اگرچه یکی از نقاط قوّت این کتاب، کثرت منابع و غنای مصادر آن است، اما در همان حال دچار یک کاستی جدّی است و آن این که منابع نوع نقل قول‏هایی که در پانوشت گزارش شده است بدون مشخصات هستند؛ از این رو نمی‏توان دریافت که مؤلف محترم از چه نوع چاپی استفاده کرده است. ضرورت و بایستگی این کار آن‏گاه روشن می‏شود که خواننده بخواهد به اصل مصدری که از آن مطلبی گزارش شده است، رجوع کند؛ زیرا از یک سو ناشران گوناگونی در داخل و خارج مبادرت به چاپ یک اثر می‏کنند و به طور طبیعی نوع قطع، صفحه‏بندی و... کتابها با هم تفاوت دارد و از دیگرسو آثار چاپی اینچنینی فراوانند و از همه مهمتر محققان باید با کمترین زمان ممکن به منابع مورد نظرشان دسترسی پیدا کنند. این عوامل اقتضا می‏کند تا مشخصات منبع مورد استفاده به طور کامل، مانند مکان چاپ، سال چاپ، ناشر، تاریخ چاپ و... یا در پانوشت و یا دست کم در فهرست منابع گزارش شود... امروزه با ورود رایانه به عالم تحقیق و ساخت نرم‏افزارهایی که حاوی سیاهه آثار فقهی، تاریخی، ادبی، فلسفی و... هستند و سرعت استفاده از آنها قابل مقایسه با استفاده از کتاب نیست، با این حال یکی از امکانات پیش‏بینی شده در این‏گونه برنامه‏ها، شناسنامه آثار پیشگفته است.
آری، ممکن است این کار درباره فرهنگها مشکل زیادی را نیافریند؛ زیرا می‏توان به ذیل مادّه مورد بحث مراجعه کرد و به مقصود خویش دست یافت، لیکن این کار نیز درباره همه فرهنگها صدق نمی‏کند؛ چرا که همه فرهنگها بر یک شیوه تألیف و چاپ نشده و نمی‏شوند؛ در مثل، شیوه چینش مواد لغوی در العین خلیل، لسان العرب ابن منظور، النهایه ابن اثیر با المعجم الوسیط یا ترتیب العین فرق بسیار دارد که بر اهل تحقیق پوشیده نیست، از این رو فرهنگهایی که بر اساس مفرد مذکر غایب واژه‏ها سامان یافته‏اند نیاز چندانی به یادکرد مشخصات پیشگفته ندارند بر خلاف فرهنگهایی که این‏سان نیستند.

5 . ناروشمند بودن ترجمه متون فارسی

استاد آن‏گاه که برخی از تفسیرهای پارسی‏زبان را می‏شناساند بخشهایی از آن تفاسیر را نیز آورده است، امّا در مواردی متن پارسی را بی‏تعریب وانهاده است:
یک ـ بنگرید به: التفسیر و المفسرون فی ثوبه القشیب، ج1، ص159 ـ 158: «این کتاب تفسیر بزرگ است... .»
دو ـ همان، ص338، دو سطر نخست: «مجاهد گفت: معنی آن است... .»
از آن‏جا که مخاطب نخست این کتاب خواننده تازی‏زبان است، سزامند چنان است که همه کتاب از آغاز تا انجام به زبان تازی باشد، به گونه‏ای که اگر انسان ناگزیر از یادکرد مطالبی جز زبان مقصد است این ناگزیری به هیچ رو وی را از برگردان آن مطالب به زبان مقصد گریزناپذیر نکند. از این رو پیشنهاد می‏شود پس از آوردن متن پارسی یا هر زبان دیگری، در ادامه یا دست کم در پانوشت، برگردان آن برای خوانندگان کتاب آورده شود؛ زیرا آهنگ نویسنده تازی‏نویس فهماندن و انتقال مقاصد خویش به خواننده‏ای است که زبانش تازی است و خروج از زبان تخاطب، حتی در برخی موارد، وانهادن آهنگ نخستین است.
سه ـ شیوه دیگری که استاد در نقل متون پارسی در پیش گرفته، آن است که به ترجمه گزینشی روی آورده است، بدین‏معنا که پس از گزارش متن فارسی، آن بخش از اصطلاحات و واژه‏هایی را که از دیدگاه ایشان دلکش است، ترجمه کرده و باقیمانده را وانهاده است: بنگرید:
«و استعمل «مه» ـ بکسر المیم ـ بمعنی «الأکبر» فی قوله: «هارون در سال امن و عفو زاد و به یک سال مه موسی بود»، و هو فی مقابلة «که» ـ بکسر الکاف ـ بمعنی «الأصغر». و قد جاء فی کلام «سعدی» الشیرازی(15)[:]
نه که را منزلت ماند نه مه را(16)*** چه از قومی یکی بی‏دانشی کرد
چهارـ ناگفته نگذاریم که مؤلف محترم به مناسبت معرفی تفسیر کشف الأسرار و عدّة الأبرار از رشیدالدّین میبدی، که به تفسیر خواجه عبداللّه‏ انصاری نیز شهره است، مطالبی را گزارش، ولی در پانوشت تعریب کرده است(17) و چه خوب بود که با همه متون منقول فارسی همین‏گونه برخورد می‏شد!
گزیده آن که نویسنده گرامی در برخورد با مطالب فارسی، که به مناسبتی آنها را در کتابش آورده است، سه شیوه گوناگون و ناهماهنگ به کار برده است:
1. گزارش متن پارسی بی‏ترجمه و تعریب؛
2. ترجمه و برگردانِ گزینشی؛
3. ترجمه کامل.
لیکن همان‏سان که گذشت، سخته چنان است که در همه موارد شیوه نخست به کار می‏رفت؛ زیرا خواننده اصلی کتاب عربان ناآشنا با زبان پارسی‏اند نه پارسیان آشنا به ادب تازی.

6. نارسایی برخی مفاهیم

هر دانشی برای خود اصطلاحاتی دارد، امّا این بدان معنی نیست که همه کس و حتّی دانش‏آموختگان هر رشته و دانشی اصطلاحات آن را بخوبی دریافته و از برکرده‏اند. از این رو گاهی توضیح برخی اصطلاحات و واژه‏ها به صورت پانوشت بسی ضروری می‏نماید، به گونه‏ای که مخاطب و خواننده را نه‏تنها از فروغلتیدن در وادی حیرت بازمی‏دارد، بلکه وی را در بهره‏برداری از کتاب بخوبی یاری می‏رساند. از این گذشته شمار انبوهی از مخاطبان کتاب مورد بحث دانش‏آموختگان رشته علوم قرآن و حدیث نیستند و به طور طبیعی فهم این‏گونه واژه‏ها و اصطلاحات برای آنان به غایت دشوار است. پس نیکو چنان است که در پانوشت به توضیح گزیده و گویای این گونه اصطلاحات مبادرت شود. بخشی از این مفاهیم و واژه‏ها چنان است که می‏آید:
یک ـ مخضرم(18)، ج1، ص409.
دو ـ صحابه و صحابی: می‏دانیم که واژه صحابی از واژه‏ها و مفاهیم سهل و ممتنع است و در تعریف آن نیز اختلاف است. چه خوب بود استاد به عنوان یک قرآن‏پژوه متضلّع تعریف خود را در این باب بیان می‏کرد(19)، امّا استاد، آن‏گاه که تابعان معروف را معرفی می‏کند در همان سطرهای آغازین به تعریف اصطلاح تابعی می‏پردازد و تعریف آن را بخوبی برمی‏نماید.(20) و بسیار نیکو بود اگر همین شیوه را درباره واژه صحابی و مانند آن معمول می‏داشت.
سه ـ حدیث مرفوع.(21)
چهار ـ حدیث حسن(22) و... .

7. اشتباهات حروفچینی

یکی از کارهای طاقت‏سوز عالم تألیف و نویسندگی، مرور و بازخوانی اثری است که مراحل آغازین چاپ نخست را می‏گذراند. هر نویسنده‏ای خود را ملزم می‏داند که اثرش را پس از نخستین پرینت با دقّت مطالعه و بازخوانی کند تا اشتباهات حروفچینی را تصحیح کند. این کار تا پرینت نهایی ادامه دارد. البته این مطلب پذیرفته است که در این مرحله واژه یا واژه‏هایی از چشم نویسنده به دور مانَد، لیکن هر اندازه اثری علمی‏تر باشد باید دقت بازخوانی نیز دوچندان شود، به گونه‏ای که بتوان اشتباهات حروفچینی را تصحیح و شمار آنها را به صفر رساند، یا حداکثر از انگشتان دست تجاوز نکند، بویژه درباره این کتاب که گروهی، افزون بر مؤلف محترم، به عنوان گروه ویرایش فنی کار بازخوانی آن را به عهده داشته‏اند. به همین سبب انتظار آن بود که ضریب خطاهای حروفچینی به غایت پایین باشد، ولی چنین نیست. ذیلاً برخی از این اشتباهات حروفچینی را ملاحظه می‏فرمایید(23):
ـ ج1، ص6، سطر 1: توّفر á توفّر؛ سطر 7: جمیهما á جمیعهما؛
ـ همان، ص30، سطر 1: معینان áمعنیان؛
ـ همان، ص336، سطر 3: الؤلؤ áاللّؤلؤ؛
ـ همان، ص411، سطر 7: قال. علیّ بن المدینی: á قال علیّ بن المدینی:
ـ همان، ص422، سطر 6: لذّم á لذمّ؛
ـ همان، ج2، ص40، سطر 3: کثیر áکثیرة؛
ـ همان، ص42، سطر 2: کثیر áکثیرون؛
ـ همان، ص49، سطر 15: الإبدال áالأبدال؛
ـ همان، ص55، سطر 13: فلماخلاله‏الجوّ á فلمّا خلا له الجوّ.
همان‏سان که ملاحظه شد، این جمله به لحاظ چینش و فاصله واژه‏ها دچار کاستی است: واژه نخست (فلما) تشدید ندارد که در بدو امر «فَلِما» تلفظ می‏شود، واژه‏های دوم و سوم (خلا) و (له) یک واژه به نظر می‏آید و حال آن‏که چنین نیست، بلکه دو واژه از هم جدا هستند همان‏گونه که اصلاح شد؛
ـ همان، ص56، سطر 2: تمرّدون áتَمُرُّ دُونَ که باید با فاصله تایپ می‏شد تا با صیغه نهم از فعل مضارع (جمع مذکر مخاطب) از باب تفعیل اشتباه نشود...؛
ـ همان، ص343، سطر 3: القرناطی áالغرناطی؛
ـ همان، ص651، سطر 2: باللغات حیّة الحاضرة á باللغات الحیّة الحاضرة.

8 . اشتباهات نحوی:

یکی از مباحث دانش نحو تطبیق صفت با موصوف است. این تطبیق باید در چهار چیز از ده چیز باشد.(24) نکته دیگر آن‏که در ادب تازی، بویژه ادب معاصر، جمع غیر عاقل در حکم مفرد مؤنث است؛ امّا مؤلف محترم در برخی موارد این قاعده را وانهاده است. ذیلاً نمونه‏هایی را مشاهده می‏کنید:
ـ ج2، ص476، سطر 10: الشباب المتعطّش á الشباب المتعطّشین(25)؛
ـ همان، ص478، سطر 2: الشباب المثقّف á الشباب المثقّفین(26)؛ در هر دو مورد، واژه «الشباب» جمع مکسر «الشابّ» است و لزوما صفتش با آن مطابقت می‏کند؛
ـ همان، ص13، سطر 7: جوانب آخر áجوانب أخری؛
ـ همان، ص15، سطر 4: معارف أخر áمعارف أخری؛
ـ همان، ص17، سطر 16: جوانبه الأخر áجوانبه الأخری؛
ـ همان، ص21، سطر 4: جوانب أبهم áجوانب أُبهمت.
یکی دیگر از قواعد نحوی، که در این کتاب رعایت نشده، تأخیر الفاظ تأکید ـ مشخصا کلا و کلتاـ از مؤکَّد است. بدین‏معنی که الفاظ تأکید معنوی ـ چه تأکید نسبی و چه تأکید شمولی ـ همواره پس از لفظ مؤکّد می‏آیند. استاد، تا آن‏جا که نگارنده در آثار قرآنی ایشان پی‏جویی کرده است، این دو لفظ را پیش از مؤکَّد می‏آورد. گویا همان شیوه‏ای که در ادب پارسی وجود دارد بر ایشان تأثیر نهاده است و به گونه گرته‏برداری در استفاده از این لفظ و مانند آن خود را نشان می‏دهد. همان‏سان که گذشت این شیوه در التمهید فی علوم القرآن، صیانة القرآن من التحریف و اثر مورد بحث خودنمایی می‏کند.

9. وانهادن تسلسل تاریخی

استاد معرفت در فصلی که به معرفی گروهی از شخصیتهای نامدار تابعان ویژه کرده، مسأله تسلسل تاریخی را جز در شمار اندکی از ایشان، وانهاده است. در حالی که مراعات ترتیب تاریخی در سالزاد و سالمرگ شخصیتها، بویژه هنگام طرح آراء و دیدگاههای ایشان، بسی اهمیت و ضرورت دارد؛ زیرا به لحاظ منطقی مراعات این شیوه لازم است. افزون بر این روش و روند برآمدن اندیشه‏ها در برهه‏های گوناگون تاریخی به شناخت جریان‏شناسی، تأثیر و تأثرهایی که افکار مطرح از یکدیگر پذیرفته‏اند، مدد می‏رساند و بدین‏سان براحتی می‏توان سیر برآمدن و افول یک اندیشه و آثاری را که از خود بر جای نهاده است در آینه تاریخ مشاهده، داوری و نتیجه‏گیری کرد. البته بگذریم که استاد در این فصل کمتر به این ویژگی توجه نشان داده است، لیکن این کار از اهمیت و ضرورت توجه به تسلسل تاریخی نمی‏کاهد. ناگفته نگذاریم که استاد معرفت فقط نام سه تن از تابعان را بر اساس ترتیب تاریخی یاد کرده است. البته این اندازه هم در صورتی است که معیار این ترتیب، سالمرگ تابعان باشد، لیکن اگر معیار این چینش را سالزاد تابعان بدانیم اساسا ترتیب تاریخی مراعات نشده است؛ زیرا سعید بن جُبَیر، که در سال 46 ق به دنیا آمده، بر سعید بن مسیّب، که در سال 15 ق زاده، مقدم شده است. پیشنهاد می‏شود در چاپ بعدی سالزاد و سالمرگ هر تابعی در مقابل نامش آورده شود و ترتیب فعلی بر اساس تسلسل تاریخی سامان یابد و... .
10. معین نشدن تابعانی که زیستنامه‏شان در کتاب آمده از گستره کدامین مکتب تفسیری‏اند و کجا از دنیا رفته‏اند؟ برخی از تابعان نیز اساسا تاریخ زاد و مرگشان یاد نشده است؛ مانند الحارث بن قیس الجُعفی الکوفی.(27)

پی‏نوشتها

1. راز نامگذاری این نام چنان است که در صدر اسلام، تازه‏مسلمانان مسیحی و یهودی، که گویا اسلام برخی از آنان از سرِ سیاست و شیطنت و به قصد ضربه زدن به مبانی دین اسلام بود، افکار و اندیشه‏های ناصواب خویش را در قالب روایت وارد متون نقلی و روایی اسلام کردند و حجم قابل توجهی از منابع روایی، ویژه اسرائیلیات است. پس از آن، عالمان مسلمان با این روایات چالش کردند و کید آنان را آشکار ساختند و بدین‏سان نام «اسرائیلیات» را برای چنین آثاری برنهادند. برای آگاهی بیشتر، بنگرید به: بهاءالدین خرّمشاهی، دانشنامه قرآن و قرآن‏پژوهی، ج1، ص217 ـ 213.
2. بنگرید به: التفسیر و المفسرون فی ثوبه القشیب، ج2، ص311 ـ 79.
3. عبس: 80/31.
4. بنگرید به: التفسیر و المفسرون فی ثوبه القشیب، ج1، ص280 و نیز برای آگاهی بیشتر بنگرید به: همان، ص209، پانوشت شماره 3 و... .
5. برای آگاهی بیشتر بنگرید: ج1، ص18، پانوشت 1؛ ص64، پانوشت 1؛ ص83 پانوشت 8 ـ 5؛ ص84، پانوشت 5 ـ 1؛ ...؛ ص208، پانوشت 2؛ ص209، پانوشت 3 و...؛ ج2، ص86، پانوشت 2؛ ص124، پانوشت 2؛ ص125، پانوشت 4 ـ 1؛ ص127، پانوشت 2؛ ص139، پانوشت 2، ص144، پانوشت 1 و 2؛ ص145، پانوشت 1؛ ص153، پانوشت 4 ـ 1؛ و... .
6. همانند آیاتی که در زمستان یا تابستان فرود آمده است و مانند آن.
7. البته این نقص نیست بلکه خود نوعی کمال است؛ زیرا اقتضای علوم تجربی، که تحصّلی‏اند، تجدّد و نو شدن و مقتضای علوم انسانی، که نظری‏اند، مانایی و ثبات است و به هر رو دامنه‏ی دیگرسانی‏ها در علوم انسانی بسی کمتر از دانش تجربی است.
8. التفسیر و المفسرون فی ثوبه القشیب، ج1، ص320 ـ 311.
9. محمدباقر المجلسی، بحار الانوار، الطبعة الثانیة،
بیروت، مؤسسة الوفاء، 1403 ق/ 1983 م، ج74، ص127 ـ 126.
10. ابن حجر العسقلانی، تهذیب التهذیب، بیروت، دارالفکر، 1404 ق، ج3، ص247 ـ 246؛ نیز بنگرید به: همو، الإصابة فی تمییز الصحابة، تحقیق عادل احمد عبدالموجود، بیروت، دار الکتب العلمیّة، 1415 ق، ج2، ص429 ـ 427، شماره‏ی 2746؛ ج7، ص248 ـ 247، شماره‏ی 10328؛ همو، تقریب التهذیب، تحقیق مصطفی عبدالقادر عطا، الطبعة الثانیة، بیروت، دار الکتب العلمیّة، 1415 ق، ج1، ص303، شماره‏ی 1958.
11. به زودی توضیح این واژه خواهد آمد.
12. التفسیر و المفسرون فی ثوبه القشیب، ج1، ص421 ـ 419.
13. همان، ج1، ص316.
14. همان، ص566 ـ 453.
15. التفسیر و المفسرون فی ثوبه القشیب، ج2، ص394، فراز آخر و نیز سطرهای 5 و 6 از همین صفحه.
16. همان، ص395.
17. همان، ص569 ـ 555 .
18. «مخضرم به فتح راء یا کسر آن به کسانی که اسلام و جاهلیت را درک نموده، ولی به شرف صحبت رسول اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم نائل نشده‏اند، اطلاق شده است. بنابراین مخضرمین در شمار تابعین معدودند مانند شریح قاضی». کاظم مدیر شانه‏چی، درایة الحدیث، چاپ نهم قم، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1373 ش، ص19 (از بخش درایة الحدیث).
19. التفسیر و المفسّرون فی ثوبه القشیب، ج1، ص203.
20. همان، ص323. همان‏سان که این شیوه را درباره‏ی اصطلاح «حدیث غریب» در پیش گرفته است. بنگرید به: ج2، ص184، پانوشت شماره یک.
21. همان، ج2، ص202.
22. همان، ص204.
23. این در حالی است که سیاهه‏ای از این گونه اشتباهات، که تنها به جلد اوّل کتاب اختصاص دارد، به پایان جلد دوم پیوست شده است و شمار آنها به دهها اشتباه می‏رسد.
24. جز در نعت سببی آن‏گاه که دارای ضمیر منعوت یا مضاف به واژه‏ای باشد که ضمیر منعوت را در خود دارد در این صورت فقط در دو چیز از پنج چیز با منعوت تطابق خواهد داشت. برای آگاهی بیشتر بنگرید به: رشید الشرتونی، مبادئ العربیّة، الطبعة الحادیة عشرة، بیروت، المطبعة الکاثولیکیة، ج4، ص342 ـ 341.
25. اعراب این واژه بر اساس متن نوشته شده است.
26. اعراب این واژه نیز بر اساس متن نوشته شده است.
27. بنگرید به: التفسیر و المفسرون، ج1، ص411.

مقالات مشابه

تنويع و تقسيم مباحث علوم قرآن

نام نشریهقرآن شناخت

نام نویسندهعلی‌اوسط باقری

پايان نامه ها و كتاب شناسي قرآن و امام جواد(ع)

نام نشریهبینات

نام نویسندهادریس جعفرزاده

نقد کتاب «رویکردی نو به مطالعه قرآن»

نام نشریهمطالعات قرآنی

نام نویسندهسیدمصطفی احمد‌زاده

خاورشناسان قرائت پژوه و آثار آنان

نام نشریهقرائت پژوهی

نام نویسندهحسن رضا هفتادر